من انسانی هستم که با روحیات پسرانه و مردانه در کالبد یک زن زندانی شده است...
پس از پایان عروسی عروس و داماد به سوئیتی رفتند و داماد در آنجا دچار سانحه شد.
آرام آرام ارتباطها و دیدارهای پنهانی ما شکل صمیمانهتری به خود گرفت تا جایی که...
زنی که به خاطر شکایت شوهرش مورد بازخواست قرار گرفته رابطه اش را با مرد غریبه خیانت به شوهرش نمی داند.
اما حس غریبی نهیبم می زد که علت دیر آمدن هایش فقط کار نیست ...
عروس برای خاص شدن عکس های عروسی اش حاضر به آتش زدن لباسش شد که د نهایت باعث سوختگی او شد.
زن جوانی در حال بازگشت به خانه هدف گلوله اسلحه همسر سابقش قرار گرفت.
عشق پسر فقیر و دختر داییاش کار را به اخاذی با شیوه ای کثیف و شیطانی کشاند.