همسر دوم مرد متاهل به سیم آخر زد

همسر دوم مرد متاهل به سیم آخر زد

هانیه تصمیم دارد از شوهرش، رضا، جدا شود.

این زن از زندگی پر از فراز و نشیبی که داشته می‌گوید.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

من و رضا چهار سال صیغه بودیم. بعد عقد دائم کردیم. تقریباً می‌شود هشت سال.

*چطور با هم آشنا شدید؟

با برادرم دوست بود. اینطوری همدیگر را دیدیم و آشنا شدیم.

*بچه هم دارید؟

چهار سال که صیغه بودم، رضا زن داشت. بعد زنش را طلاق داد و من را گرفت. خودش بچه داشت. گفت بچه نمی‌خواهم. من هم قبول کردم.

*چرا زن دوم یک مرد شدی؟

رضا من را دوست داشت. زن اولش اصلاً اهل زندگی نبود. رضا تنها بود.

*دوستش داشتی؟  

خیلی دوستش داشتم. رضا خیلی مهربان است.

*پس چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

زندانی شده. من هم باید زندگی کنم دیگر.

*چرا زندانی شده؟

معتاد است. قاچاق کرده.

*می‌دانستی شوهرت قاچاقچی است؟

بله، می‌دانستم. با برادرم کار می‌کرد.

*برادرت هم زندانی است؟

نه، فوت کرده.

*چرا؟

معتاد بود.

*طلاق بگیری چه می‌کنی؟

شوهر می‌کنم. چاره ندارم. یکی باید باشد زندگی من را اداره کند.

منبع: اعتماد

وب گردی

    نظر شما