سرگذشت دختری نوجوان که بازیچه هوسرانی عاشق قلابی شد
دختر نوجوان گفت: وقتی در کلانتری کنار زنان تبهکار و خلافکار قرارگرفتم و به گذشته خودم فکر کردم تازه فهمیدم که مسیر زندگی را به اشتباه رفته بودم به گونهای که حتی از نگاه کردن به آنها هم میترسیدم....
به گزارش 9صبح؛ وقتی در کلانتری کنار زنان تبهکار و خلافکار قرارگرفتم و به گذشته خودم فکر کردم تازه فهمیدم که مسیر زندگی را به اشتباه رفته بودم به گونهای که حتی از نگاه کردن به آنها هم میترسیدم. من این ماجراها را فقط در فیلمها و سریالهای تلویزیونی دیده بودم و هیچ گاه تصور نمیکردم که روزی در چنین شرایطی قرار میگیرم.
«یلدا»دختر نوجوانی که به همراه یک پسر جوان و پس از شرکت در یک پارتی مختلط شبانه توسط نیروهای گشت کلانتری شهرک فراجای مشهد دستگیر شده بود در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: ۸ ساله بودم که پدرم از دنیا رفت و مادرم به ناچار با کارگری در یک شرکت خصوصی مخارج زندگی را تامین میکرد اما مدتی بعد دیگر توان کارکردن نداشت به همین خاطر هم با یکی از همکارانش ازدواج کرد. از آن روز به بعد اگرچه نیازهای مالی ما برطرف شد ولی من که وارد سن نوجوانی شده بودم، هیچ وقت نمیتوانستم او را به جای پدرم قبول کنم.این بود که سرناسازگاری گذاشتم و با کتک کاریهای ناپدری ام روبه رو شدم. او مردی خشن بود که مشروبات الکلی مصرف میکرد وبه هربهانهای برای تربیت من، کمربندش را بیرون میکشید.
وقتی مادرم از من دفاع میکرد او هم زیر ضربات کمربند قرارمی گرفت. در این شرایط بود که هنگام جست وجو در شبکههای اجتماعی با پسرجوانی آشنا شدم.«ابراهیم»خیلی زود به سنگ صبورم تبدیل شد و مرا با خودش به مهمانیهای مختلط شبانه میبرد.
آن جا به اصرار ابراهیم و برای آن که غم و غصه هایم را فراموش کنم به نوشیدن مشروبات الکلی و استعمال سیگار و حشیش روی آوردم.آن زمان آرزوهای زیادی داشتم و فکر میکردم درکنار ابراهیم خوشبخت خواهم شد.او نیز با وعدههای فریبنده ازدواج، از من سوءاستفاده میکرد. با وجود این مدتی بعد احساس کردم دیگر هیچ ارزشی برای ابراهیم ندارم و او فقط مرا بازیچهای برای هوسرانیهای خودش کرده است اما چارهای نداشتم و نامهربانی هایش را تحمل میکردم، به امید این که روزی با من ازدواج کند و من از این شرایط خانوادگی رها شوم.
روزگذشته هم وقتی در سپیده دم صبحگاهی از یک پارتی مختلط بیرون آمدم، ابراهیم دوباره با بهانههای بیهوده در حالی مرا کتک زد که من هم حال طبیعی نداشتم و توهین هایش را با فریاد پاسخ دادم. دراین هنگام شهروندان که مشاجرهها و درگیریهای ما را دیدند با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتند و نیروهای انتظامی نیز هر دو نفر ما را به کلانتری هدایت کردند اما وقتی در مرکز انتظامی زنان خلافکار و سرنوشت تلخ آنان را دیدم تازه فهمیدم که مسیر زندگی ام را به اشتباه رفته ام و اکنون خیلی پشیمانمای کاش...
دختر نوجوان گفت: وقتی در کلانتری کنار زنان تبهکار و خلافکار قرارگرفتم و به گذشته خودم فکر کردم تازه فهمیدم که مسیر زندگی را به اشتباه رفته بودم به گونهای که حتی از نگاه کردن به آنها هم میترسیدم....
در پی ابراز ندامت این دختر نوجوان، اقدامات مشاورهای و روان شناختی برای رهایی وی از این وضعیت اسفبار در حالی با دستورهای ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش (رئیس کلانتری شهرک فراجا)آغاز شد که پرونده آنان نیز در مسیر روند رسیدگیهای قضایی قرارگرفت.
منبع :خراسان
نظر شما