ماجرای رضا پهلوی و احتمال یک قتل خانوادگی

ماجرای رضا پهلوی و احتمال یک قتل خانوادگی

علیرضا پهلوی، مهم‌ترین شخصیت داستان و روایت او به‌نوعی گرانیگاه این کتاب محسوب می‌شود. در میان شخصیت‌های اصلی، او تنها شخصیت واقعی داستان است.

به گزارش 9صبح،در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: «روز به‌خیر آقای نویسنده»، با عنوان دوم و فرعیِ «بادسواری بر موج‌های خزر»، داستانی رئال با زمینه اجتماعی، سیاسی و تاریخی است که از نگاه سه راوی روایت می‌شود.

از این راوی‌ها، یکی سوم‌شخص محدود است و دو راوی دیگر، اول‌شخص، که هر کدام با ترتیبی خاص، دو فصل در میان در داستان حضور پیدا می‌کنند. شخصیت‌های اصلی داستان عبارت‌اند از: ۱- محمدعلی زرگری، معروف به مملی واکسی (با روایت سوم‌شخص محدود)، ۲- شهداد نیاری (با روایت منِ راوی)، ۳- علیرضا پهلوی (با روایت منِ راوی). از میان این سه، تنها شخصیت سوم است که واقعی است و دو دیگر، خیالی‌اند و بنا به پیش رفتن روند داستان، به رمان اضافه شده‌اند.

سیر داستان، به‌جز در روایت اول، دورانی است و گاهی فلش‌بک دارد. نکته بارز در مورد داستان، پررنگ بودن تقابل تاریخی ایران با امپریالیسم و استعمار غرب، به‌خصوص انگلستان، فرانسه و آمریکاست.

این مسئله در بیشتر اتفاقات داستان  و در هر سه روایت، حضور بارز دارد. البته درون‌مایه اصلی داستان، در وهله اول، مقابله با تطهیر پهلوی و در وهله دوم، ناظر بر وضعیت بازار نشر کتاب در ایران است و به‌نوعی نسبت به آن انتقاد دارد. رمان با این تقدیم آغاز می‌شود: «به همه کسانی که دغدغه فرهنگِ این مرزوبوم، خواب شب‌شان را آشفته کرده است.»

اما جریان چیست؟ مملی واکسی، دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه تهران است و اصالتاً اهل بوموساست که در تغییر اسمش به ابوموسی تا تحول جمعیتی و فرهنگی آن، ردپای انگلیسی‌ها را می‌توان پیدا کرد. داستان‌نویس است و اولین رمانش را با نام «بادسواری بر موج‌های خزر» نوشته و اکنون برای چاپ آن دنبال ناشر می‌گردد. دو روایت اول‌شخص داستان (یعنی روایت‌های شهداد نیاری و علیرضا پهلوی) در واقع، متن رمان مملی واکسی را تشکیل می‌دهند که در متن رمان در ادامه روایت خود مملی واکسی گنجانده شده‌اند.

مملی برای کسب روزی و نیز به دست آوردن سوژه داستان‌هایش در کنار درس، به واکس زدن اشتغال دارد و به همین خاطر به مملی واکسی معروف است. او گرایش‌های مذهبی و انقلابی دارد و به‌شدت نسبت به استعمار و سلطه غرب حساس است و حتی تصمیم دارد در رمان دومش به موضوع قحطی گسترده ایران در اواخر قرن سیزدهم که باعث و بانی‌اش بیشتر انگلیسی‌ها بودند، بپردازد.

رمان مملی چون تم غرب‌ستیزی و تطهیرزدایی از پهلوی‌ها را دارد، با استقبال ناشرانی که به ادبیات روشنفکری گرایش دارند، مواجه نمی‌شود و همه تکاپوهایش بی‌سرانجام می‌ماند. در این روایت، از کتاب‌های زیادی که در ایران مجوز چاپ گرفته‌اند، اسم برده شده و با رویکردی انتقادی به آنها نگریسته شده است؛ از جمله، دایی‌جان ناپلئون، ملت عشق، هنوز هم منِ جوجو مویز، ناطور دشت، هیچ دوستی به جز کوهستان، تعمیرکارِ مالامود، و تو برنگشتیِ لوریدان ایونس، انجمن منتظران رهبر، نمایشنامه جنگ و صلح غزه، خاله آمریکا، طریق بسمل شدن و بیرون درِ محمود دولت‌آبادی، فتحنامه مغانِ هوشنگ گلشیری، همسایه‌های احمد محمود، شب هولِ هرمز شهدادی، خسرو خوبانِ رضا دانشور، تهران شهر بی‌آسمانِ امیرحسن چهل‌تن، همنوایی شبانه ارکستر چوب‌های رضا قاسمی، سوره الغراب مسعودی، فریدون سه پسر داشتِ عباس معروفی، در حضرِ مهشید امیرشاهی، مارونِ بلقیس سلیمانی، هرسِ نسیم مرعشی، خون‌خورده یزدانی‌خرم، اپرای خاموشی صدا در تالار رودکی و غیره.

از نظر نویسنده «روز به‌خیر آقای نویسنده» «این کتاب‌ها، مشتی نمونه خروارند؛ کتاب‌هایی که روزانه در کشور ما مجوز می‌گیرند و چاپ می‌شوند و همگی محتوای مخربی دارند و هیچ نظارتی روی چاپ آن‌ها صورت نمی‌گیرد و به‌تبع می‌توانند بر ذهن مردم ما بصوص نسل جوان، تأثیر مخربی بگذارند». عمده نقدهایی که به این کتاب‌ها وارد دانسته شده  است، «محتوای مستهجن و سیاسی آن‌هاست؛ بیژه مواردی چون ترویج فرهنگ غرب، عادی‌انگاری ولنگاری و مهمانی‌های مختلط و مصرف مشروبات الکلی و همجنس‌گرایی، تقدس‌زدایی از دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، تطهیر پهلوی و تطهیر اسرائیل و مظلوم‌نمایی یهود.»

شخصیت بعدی، شهداد نیاری است؛ منافق کهنه‌کاری که با نظام جمهوری اسلامی عناد دارد و اکنون ساکن پادگان مجاهدین خلق در آلبانی است و برای اجرای نقشه‌ای به پاریس می‌رود. این‌که نقشه او چیست، در ارتباط مستقیم با روایت سوم یعنی روایت علیرضا پهلوی قرار دارد که در سال ۱۳۸۹ شمسی به کام مرگ می‌رود. اینجا ماجرای یک وصیت در میان است و مجری آن هم شهداد است. در ضمنِ روایت شهداد، به جنایات منافقین و در ضمنِ روایت علیرضا، به خیانت‌های خاندان پهلوی از رضاشاه گرفته تا شاه و فرح و فرزندانشان تا زمان حاضر اشاره شده است.

روایت شهداد، به قبل از انقلاب و اوایل انقلاب و حتی سال‌های بعدتر فلش‌بک‌های زیادی دارد. او در جوانی به سازمان مجاهدین خلق می‌پیوندد و مبارزاتی هم علیه رژیم شاه دارد. در سال‌های منتهی به انقلاب، با تغییر مرام سازمان و نزدیک شدن آن به تفکرات مارکسیستی به دستور تقی شهرام، او که گرایش‌های نسبتاً مذهبی دارد، در کنار مسعود رجوی می‌ماند و بعد از انقلاب هم همچنان به او وفادار است. او در کل، آدمی بددهان و فحاش است و از همه‌کس طلبکار است و همه را به دیده تحقیر می‌نگرد. این حس، نمایانگر عقده‌های فروخورده‌ای است که در سازمان به اعضاء تحمیل می‌شود و در برون‌دادش در سطح جامعه در تحقیر دیگران، خودش را نشان می‌دهد.

شهداد بعد از انقلاب به مبارزه با جمهوری اسلامی می‌پردازد و در بعضی بمب‌گذاری‌ها شرکت داشته و حتی در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) هم حاضر بوده و در این عملیات هم هست که همسرش را از دست می‌دهد و عقده‌هایش از نظام بیشتر می‌شود.

بررسی مراحل زندگی شهداد از دوران پیش از انقلاب تا عصر حاضر، به‌نوعی تحلیل فشرده‌ای از تاریخ ظهور و بروز سازمان مجاهدین خلق است؛ از زمانی که شکل گرفت و مبارزاتش را علیه شاه آغاز کرد، تا پیروزی انقلاب و بعد از انقلاب و اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی و فرار از ایران و حضور در پادگان اشرف و عملیات علیه ایران و بعد هم انتقال به پادگانی در آلبانی و... روایت شهداد در طول داستان، به‌نوعی روایت تضادهاست. او خودش هم معجونی از تضادهاست و همه چیزش در تضاد پیش می‌رود.

بدون شک، علیرضا پهلوی، مهم‌ترین شخصیت داستان است و روایت او نیز به‌نوعی گرانیگاه داستان محسوب می‌شود. در میان شخصیت‌های اصلی، او تنها شخصیت واقعی داستان است و گزارش مهم‌ترین درونمایه داستان هم یعنی تطهیرزدایی از پهلوی‌ها، بر عهده اوست.

او دومین پسر شاه مخلوع است و در ارتباط با وی از بیشتر شخصیت‌های دربار اسم برده می‌شود؛ شخصیت‌هایی چون فرح دیبا و پدر و مادرش، رضا پهلوی و همسرش، فرحناز پهلوی، لیلا پهلوی، شهناز پهلوی، اردشیر زاهدی، تیمور بختیار، دکتر مصدق، علی پاتریک، احمدعلی مسعود انصاری، شعبون بی‌مخ، رضاشاه و همسران و فرزندان و برخی نوادگان وی، و بسیاری دیگر.

این‌جاست که در مسیر داستان از نگاه اول‌شخصِ علیرضا پهلوی، شبکه درهم‌پیچیده دربار از روزگار برقراری سلطنت تا به امروز توصیف می‌گردد و خیانت‌ها و جنایت‌های آن از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، به زبان داستان، یک‌به‌یک شمرده می‌شود.

علیرضا پهلوی، دانشجوی دکتری زبان باستانی ایران در دانشگاه هاروارد است و الآن دارد روی تز دکترایش که ترجمه متن مینوی خرد است، کار می‌کند. او باسوادترین فرد خاندان پهلوی است و طبیعی است که برادرش رضا که از او با عنوان ولیعهد ایران یاد می‌کنند، به وی حسادت کرده، او را در بایکوت خبری کامل قرار دهد. در روایت علیرضا به این بایکوت اشاره شده و البته به پوچ‌گرایی او هم اشاراتی رفته است که این هر دو هر کدام، یکی از احتمالات در رابطه با علت مرگ او را تقویت می‌کند: خودکشی یا کشته شدن به دست برادرش رضا.

در برشی از کتاب می‌خوانیم: «گفته‌اند ایدئولوژی‌مان عوض شده. شده‌ایم مارکسیست. بعضی‌ها می‌گویند مارکسیستِ مارکسیست که نه، مسلمانِ مارکسیست. این دیگر چه صیغه‌ای است! مگر می‌شود؟ یا رومی روم یا زنگی زنگ؛ یا مسلمان یا مارکسیست. هر دو را این‌ها با هم می‌خواهند؛ هم خر را و هم خرما را.

- دکتر شریعتی می‌گه می‌شه. مگه مقاله‌شو تو کیهان نخوندی؟

چه غلط‌ها! چه شده که تیمور پاپتیِ خرده‌لات و یک‌لاقبا، مقاله‌خوان شده؛ آن هم مقاله دکتر علی شریعتی. این شریعتی هم تکلیفش با خودش روشن نیست‌ها! یک‌روز انقلابی تمام‌عیار است و به زندان می‌افتد و روز دیگر، توی روزنامة حکومتی کیهان، مقاله چاپ می‌کند!

- خودم که نخوندم. برادرا می‌گن.

- حدس می‌زدم.

- مطهری و بازرگان و بقیه انقلابی‌ها حق دارن بهش مشکوک بشن.

دستش را زیر چانه‌اش جمع می‌کند و قیافه متفکرانه‌ای به خودش می‌گیرد. چهار کلاس بیشتر سواد ندارد و حالا آدم شده برای ما. سازمان، کارش به کجا رسیده که این مرتیکه بی‌سروپا شده تئوریسین آن! نخیر، دست‌بردار نیست. همچنان اظهار فضل می‌کند.

- آیت‌الله خمینی هم خیلی راجع بهش حرف نمی‌زنه. حتماً یه چیزی هس دیگه. چه می‌دونم!

این چه‌می‌دانمش را آن‌قدر غلیظ بلغور می‌کند که هر که نداند، خیال می‌کند ته‌وتوی قضیه را درآورده و این نمی‌دانمش هم نمی‌دانمِ سقراطی است.»

«روز به‌خیر آقای نویسنده: بادسواری بر موج‌های خزد» نوشته حسین زحمتکش زنجانی  در ۱۹۲ صفحه با شمارگان ۱۰۰ نسخه و با قیمت ۹۰ هزارتومان در سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی راهی بازار نشر  شده است.

منبع:همشهری آنلاین

وب گردی

    نظر شما