با خانواده ام تماس نمی گیرم/ فقط شماره تلفن پدرم را در جیبم دارم که اگر مُردم جسدم را تحویل بدهند

 مرد جوان می‌گوید اعتیاد به مواد مخدر باعث شد از خانواده طرد شود و به همین دلیل دست به سرقت بزند.

حامد تاکنون سه بار به جرم سرقت بازداشت شده است.

او مدعی است سرقت می‌کند تا بتواند زندگی‌اش را اداره کند اما حین گفت‌و‌گویی از وضع مالی خوب خانواده‌ و اعتیاد خودش می‌گوید:

متهم به سرقت هستی، چرا سرقت می‌کنی؟

کار دیگری بلد نیستم.

یعنی هرکسی کاری بلد نیست باید سرقت کند؟ می‌توانی کارگر ساده باشی.

پول زیادی نداشت من هم که ضعیف و لاغرم چاره‌ای بجز سرقت نداشتم.

چرا از خانواده‌ات کمک نمی‌گیری؟

پدرم از من ناراحت است، او مرا از خانه بیرون کرده.

چرا پدرت ناراحت است؟

چون من اعتیاد دارم و او مرا لایق خانواده نمی‌داند و به من می‌گوید نباید این کار را بکنم و حالا که اعتیاد دارم مرا بیرون کرده است.

پس لاغری و ضعیف بودنت به خاطر اعتیاد است؟

 [سکوت]

خودت خانواده داری؟ همسر و فرزند؟

همسر و دو فرزند دارم که با پدر و مادرم زندگی می‌کنند. پدرم بچه‌ها را زیر بال و پر خودش گرفته و همین برای من کافی است که زندگی آنها تامین است.

از همسرت جدا شده‌ای؟

پدرم طلاق او را از من گرفت، خانه‌ای در ساختمان خودش به آنها داد و همسرم بچه‌هایم را بزرگ می‌کند.

آخرین بار کی آنها را دیدی؟

من هر چند وقت یک بار دم مدرسه می‌روم و بچه‌ها را می‌بینم، البته از دور می‌بینم چون می‌ترسم آنها از ریخت و قیافه من جلو بقیه خجالت بکشند. همسرم هم عصبانی می‌شود و به من می‌گوید نباید به دیدن بچه‌ها بروم.

با این حرف‌هایی که می‌زنی چرا تا به حال برای ترک اقدام نکرده‌ای؟

آدمی‌که مثل من معتاد است دیگر ترک برایش معنایی ندارد. اعضای بدن من خوب کار نمی‌کند خودم می‌دانم عمر زیادی ندارم. حالا هم که بازداشت شده‌ام به خاطر سرقت یک دوچرخه است، می‌خواستم بفروشم و مواد بخرم که بازداشت شدم.

با خانواده‌ات در تماس بودی؟

من هیچ‌وقت با آنها تماس نمی‌گیرم. فقط شماره تلفن پدرم را در جیبم دارم که اگر مُردم با او تماس بگیرند و جسدم را تحویل بدهند.