خانم دکتر جوان: شوهرم من را با صورت کبود از خانه بیرون کرد
خانم دکتر جوان در دادگاه گفت: گفت: شوهرم مدیرعامل یک شرکت خصوصی است. او تعادل روحی و روانی ندارد و به دلیل بیماریاش گاهی اوقات هفتهها شاد است و برعکس هفتههای دیگر عصبانی! به همین دلیل دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم.
به گزارش 9 صبح، خانم دکتر جوان وقتی دید همسرش برای درمان دوقطبی بودنش هیچ اقدامی نمیکند با مراجعه به دادگاه خانواده حکم طلاقش را گرفت.
این زن که ۴۰ سال سن دارد و پزشک زیبایی است، وقتی پیشروی قاضی محمدی رئیس شعبه ۲۶۶ دادگاه خانواده شماره ۲ ولنجک قرار گرفت، دلیل دادخواست جداییاش را دوقطبی بودن شوهرش خواند و گفت: شوهرم مدیرعامل یک شرکت خصوصی است. او تعادل روحی و روانی ندارد و به دلیل بیماریاش گاهی اوقات هفتهها شاد است و برعکس هفتههای دیگر عصبانی! به همین دلیل دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم.
وی افزود: ۹ سال پیش زندگی مشترک را با همسرم شروع کردم و یک سال بعد تصمیم گرفتم بچهدار شوم. اکنون صاحب یک دختر ۷ ساله هستم، اما هیچ لذتی از زندگیام نبردهام، چراکه شوهرم سالها است به بیماری دوقطبی دچار است و همیشه به هر بهانهای مرا به باد کتک میگیرد و از روزی که زندگی مشترک را با وی زیر یک سقف شروع کردم یک روز خوش به خود ندیدم.
این پزشک زیبایی ادامه داد: شوهرم سالها است به این بیماری دچار است، اما متأسفانه نه خودش و نه خانوادهاش زمانی که به خواستگاریام آمدند این مسأله را بیان نکردند، چراکه اعتقاد داشتند بیماری شوهرم با ازدواج برطرف میشود، زیرا فکر میکردند او افسرده است و با شروع زندگی حالش خوب میشود.
خانم دکتر با صدای بغضآلود ادامه داد: همسرم به دلیل بیماریاش گاهی اوقات غمگین و گوشهگیر بود، به طوری که حتی یک لحظه هم با کسی حرف نمیزد و برخی اوقات هم آن قدر رفتارش عجیب و شاد بود که کلافه میشدم. اوایل فکر میکردم شاید به دلیل فشار کاری چنین رفتاری دارد، اما با گذشت زمان پی به بیماریاش بردم.
وی افزود: یکی از دوستانم روانپزشک است و زمانی که مشکل همسرم را با او مطرح کردم، احتمال داد او بیماری دو قطبی داشته باشد و اصرار داشت یک بار شوهرم را به مطبش ببرم. وقتی از همسرم خواستم برای درمان دوقطبی بودنش نزد دوستم برویم تا تحت درمان قرار بگیرد علاوه بر خشونت کلامی و فیزیکی، مرا با سر و صورتی کبود از خانه بیرون کرد.
این پزشک زیبایی در حالی که اشک میریخت، ادامه داد: اوایل به خاطر دختر کوچکم بدرفتاری و کتک خوردن از همسرم را تحمل میکردم و به خودم امید میدادم که تحت درمان قرار میگیرد و به حالت عادی برمیگردد، اما نمیدانستم بیماری شوهرم روزبهروز حادتر میشود و اقدامی برای درمانش نمیکند. من بارها به خاطر زندگی مشترکمان سعی کردم به او کمک کنم، اما نتوانستم، زیرا خودش نمیخواهد معالجه شود.
این زن جوان گفت: دیگر نمیخواهم با شوهرم زندگی کنم، چراکه خسته شدهام و جانم در خطر است. دوست ندارم بیشتر از این عمرم تباه شود، بنابراین تقاضای جدایی و درخواست مهریه ۳۰۰ سکهای خود را دارم.
قاضی دادگاه بعد از شنیدن اظهارات خانم دکتر جوان از همسر وی در خصوص ضرب و جرح پرسید که او هر گونه خشونت فیزیکی را تکذیب کرد و گفت: مدیرعامل یک شرکت خصوصی هستم، شبانهروز برای آرامش و آسایش زندگیام تلاش میکنم، اما همسرم قدرنشناس است و زحمات مرا نادیده میگیرد. هر وقت از محل کار به خانه برمیگردم بنای ناسازگاری میگذارد. باور کنید من هم خسته شدهام و دیگر قادر به ادامه زندگی با همسرم نیستم. حاضرم تمام حقوقش را پرداخت کنم و به این زندگی پرتنش پایان دهم.
به دنبال اظهارات این زوج تحصیلکرده، قاضی به آنها گفت زندگی فرازونشیبهای زیادی دارد، باید صبور و بردبار باشند، با مشکلات زندگی مبارزه کنند، آستانه تحمل خود را بالا ببرند و برای زوجینی که تازه زندگیشان را آغاز کردهاند، الگو باشند.
پس از صحبتهای قاضی پرونده خانم دکتر گفت: آقای قاضی سالها است بدرفتاریهای خشونتآمیز همسرم را تحمل کردهام، اما دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم چراکه از این وضعیت خسته شده و توان ادامه زندگی با وی را ندارم. میخواهم جدا شوم و مابقی عمرم را در آرامش و آسایش سپری کنم؛ بنابراین مرد به پرداخت مهریه کامل زن محکوم شد و قاضی حکم جدایی این زوج تحصیلکرده را صادر کرد.
نظر شما