کشف جسد خون آلود یک جوان در کنار پارکی در تهران/ پای یک دختر در میان است
جسد غرق در خون جوانی 20 ساله در کنار یک بوستان در خیابان طباطبایی نسب تهرانپارس کشف شد. مقتول با اصابت ضربات متعدد جسم سخت به سر و صورت و بدنش به طرز فجیعی به قتل رسیده بود.
به گزارش 9 صبح؛ پسر جوان وقتی عاشق دختری شد تصور نمی کرد در مسیر رسیدن به عشق اش توسط عموی خود به قتل خواهد رسید.
این همه چیزی بود که 8 اردیبهشت ماه امسال ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران با آن مواجه شدند.
رسیدگی به این پرونده مبهم در دستور کار امیرحسین علیمردان بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت و تحقیقات جنایی برای روشن شدن راز ماجرا در این پرونده آغاز شد.
بررسی های ابتدایی حکایت از آن داشت که جسد غرق در خون جوانی 20 ساله در کنار یک بوستان در خیابان طباطبایی نسب تهرانپارس کشف شد. مقتول با اصابت ضربات متعدد جسم سخت به سر و صورت و بدنش به طرز فجیعی به قتل رسیده بود.
آن روز صبح وقتی تکاپوی کار روزانه مردم آغاز شده و رفت و آمدها در خیابان تازه کلید خورده بود؛ اهالی این محله با صحنه هولناکی روبرو شدند و بلافاصله موضوع را به مرکز فوریت های پلیس مخابره کردند.
بعد از بررسی های ابتدایی جسد با دستور بازپرس جنایی به سردخانه پزشکی قانونی منتقل شد و بعد از چند روز هویت این فرد مشخص شد.
مقتول جوانی به نام تیمور بود که مدتی قبل برای کار و زندگی از افغانستان به تهران آمده بود.
در ابتدا احتمال می رفت که این جوان در یک ساختمان نیمه کاره همان حوالی محل کشف جسد به قتل رسیده شده باشد.
مقداری خون ریخته شده در یک ساختمان نیمه کاره این فرضیه را ساخته بود اما مشخص شد که آن خون متعلق به خروسی بوده که کارگران کشته بودند.
در جریان رسیدگی به پرونده فردی که چند باری در محل کشف جسد پرسه زده بود هم شناسایی و دستگیر شد اما بیگناهی او مشخص شده و آزاد شد.
تا اینکه با ادامه تتحقیقات در پرونده مشخص شد که تیمور در آخرین روزهای عمرش با عموی خود چند بار صحبت کرده بود و شب قبل از حادثه هم در نزدیکی محل کار عمویش حضور داشته است.
بدین ترتیب عموی تیمور تحت تحقیقات قرار گرفت و سرانجام به قتل او اعتراف کرد.
ادامه این گزارش را در گفتگوی با متهم پرونده بخوانید.
300 میلیون برای پرداخت شیربها
عمو از قتل برادرزاده اش ناراحت است اما گاهی به خودش حق می دهد:
با مقتول چه نسبتی داشتی؟
برادرزاده ام بود.
چه شد که دست به قتل او زدی؟
از مدتی قبل با او اختلاف و درگیری داشتیم.حتی چند باری هم کار ما به کتک کاری کشیده بود.اما این بار نمی خواستم با او درگیر شوم و فقط می خواستم صحبت کنیم.
درگیری شما به خاطر چه بود؟
حدود دو سال قبل بود که تیمور می خواست ازدواج کند.آن زمان هنوز در افغانستان زندگی می کردیم.او عاشق دختری شده بود که خانواده آن دختر شرط های سختی برایش می گذاشتند.گفته بودند مبلغ سنگینی شیربها بپردازد که معادل ریال ایرانی آن آن زمان 300 میلیون تومان می شد.تیمور خیلی ناراحت بود که به خاطر نداشتن این پول نمی توانست به عشق خود برسد.
او با التماس از من خواست کمکش کنم و قول داد کار کند و پول من را بپردازد.من هم به او کمک کردم اما بعد از ازدواج ناگهان همه چیز عوض شد.
یعنی چطور شد؟
چند بار سراغ او رفتم و از او خواستم قولش را عملی کند.می گفتم کار کن و پول من را ذره ذره پس بده اما او به من جواب سر بالا می داد.
چند بار که سراغش رفتم، دیگر از آن به بعد از دستم فرار می کرد.یک بار می خواستم با او حرف بزنم که سوار یک موتور شد و فرار کرد، من خیلی عصبانی شده بودم و چند بار با او کتک کاری کردیم.تا اینکه فهمیدم به ایران آمده است.
برای اینکه او را پیدا کنی به تهران آمدی؟
فقط به این دلیل نبود، می خواستم کار کنم اما مصمم بودم که بعد از اینکه به تهران آمدم هرطور شده او را پیدا کنم و پولم را از او پس بگیرم.در یک خانه خیلی بزرگ و لوکس واقع در قیطریه سرایدار شدم و بعد از آشنایان و اقوام سراغ تیمور را گرفتم.بالاخره پیدایش کردم و با او قرار گذاشتم.
وقتی قبول کرد تو را ببیند چه نقشه ای در سر داشتی؟
من نمی خواستم او را بکشم.هیچ نقشه ای در کار نبود.می خواستم او را با زبان نرم متقاعد کنم که پولم را بدهد.من فقط پولم را می خواستم و کشتن تیمور به دردم نمی خورد.
پس چه شد که دستت به خون او آلوده شد؟
در خانه ای که سرایدار بودم یک استخر بزرگ اما خالی وسط حیاط وجود داشت، آنجا یک تشک انداخته بودم و وقتی دوستانم به دیدنم می آمدند چند ساعتی آنجا می نشستیم و داخل اتاق سرایداری نمی رفتیم تا زن و بچه هایم راحت باشند.
وقتی به تیمور زنگ زدم به او اطمینان دادم که فقط می خواهم با او حرف بزنم، او هم قبول کرد و انجا آمد.
با هم داخل همان استخر نشستیم و گپ زدیم، بعد از چند دقیقه به او گفتم که آن پول را خیلی نیاز دارم، اما تیمور آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت دیگر به آن پول فکر هم نکنم.
گفتم حالا که به زن و زندگی ات رسیده ای همه چیز یادت رفته ؟ به حدی عصبانی بودم که با یک میله آهنی که در استخر بود به جانش افتادم و چندین ضربه به او زدم.
جسد را چطور به تهرانپارس منتقل کردی؟
وقتی متوجه شدم تیمور تمام کرده است، به برادرم یعنی عموی دیگر تیمور تماس گرفته و موضوع را برای او تعریف کردم.نمی خواستم زن و بچه هایم از موضوع خبردار شوند.برای همین پنهانی از آنها به همراه برادرم جسد را با نیسان آبی او به یک پارک در تهرانپارس منتقل کرده و آنجا رهایش کردیم.
رسیدگی به این پرونده برای روشن شدن ابعاد پنهان ماجرا در دستور کار بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران قرار دارد و متهم جهت تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران است
نظر شما