سقوط دردناک زن جوان از ساختمان منزل مسکونی اش/ او خودکشی کرد
او به هیچ وجه علاقه ای به «شهرام» نداشت و راضی به این ازدواج نبود اما من و مادرش که معتقد بودیم الان هنگام ازدواج اوست و اگر به تاخیر بیفتد ممکن است خواستگار دیگری نداشته باشد، آن قدر اصرار کردیم تا بالاخره «حسنیه» رضایت داد با «شهرام» ازدواج کند.
به گزارش 9 صبح؛ کاش حرف های دخترم را باور می کردم و او را در تنگناهای ازدواجی ناخواسته قرار نمی دادم تا امروز این گونه نگران و مضطرب پشت در اتاق عمل بیمارستان برای بهبودی اش به انتظار بنشینم و...
مرد 50 ساله که در پی سقوط مشکوک دخترش از ساختمان اجاره ای به مرکز انتظامی آمده بود، درباره این ماجرای وحشتناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من 6 فرزند دارم و «حسنیه» سومین دخترم است که تا مقطع دیپلم درس خواند تا این که در 20 سالگی یکی از بستگان دورمان به خواستگاری اش آمد.
او به هیچ وجه علاقه ای به «شهرام» نداشت و راضی به این ازدواج نبود اما من و مادرش که معتقد بودیم الان هنگام ازدواج اوست و اگر به تاخیر بیفتد ممکن است خواستگار دیگری نداشته باشد، آن قدر اصرار کردیم تا بالاخره «حسنیه» رضایت داد با «شهرام» ازدواج کند.
این پافشاری ها به جایی رسید که روزی مادرش به او گفت: اگر با شهرام ازدواج نکنی، من شیرم را حلالت نمی کنم! دخترم وقتی این شرایط را دید با چشمانی اشکبار پای سفره عقد نشست اما از همان روزهای آغازین دوره نامزدی او مدام از بددلی و بدبینی های «شهرام» حرف می زد، با وجود این ما سخنان او را باور نمی کردیم چرا که احتمال می دادیم «حسنیه» به خاطر این که راضی به ازدواج با شهرام نبود، این سخنان را بر زبان جاری می کند!
این در حالی بود که چند بار توسط شوهرش مورد ضرب و جرح قرار گرفت و ما باز هم حق را به «شهرام» دادیم تا این که تصمیم گرفتیم هر چه زودتر مجلس عروسی را برگزار کنیم تا شاید زندگی آن ها شیرین شود! ولی باز هم فایده ای نداشت و دخترم مدام از سوءظن های بیهوده شوهرش گلایه و شکایت می کرد.
به همین خاطر اعضای خانواده دور هم جمع شدیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر آن ها فرزندی به دنیا بیاورند دیگر این حرف ها و تهمت ها از بین می رود! بالاخره دخترم باردار شد و اکنون صاحب دو فرزند هستند ولی اوضاع زندگی آن ها هر روز بدتر می شد و سوءظن ها شدت می گرفت تا این که مدتی قبل شهرام به منزل ما آمد و مدعی شد که «حسنیه» به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد!
این جمله دامادم ما را تکان داد. به هیچ وجه نمی توانستیم چنین موضوعی را باور کنیم اما باز هم تردید داشتیم که شاید شهرام حقیقت را می گوید.
به همین دلیل دخترم را حدود یک هفته قبل به منزل خودمان آوردیم تا او را زیر نظر بگیریم ولی هیچ وقت ندیدیم که او رفتاری مشکوک داشته باشد. این در حالی بود که «حسنیه» از مصرف موادمخدر «گل» توسط شوهرش مدام گلایه می کرد! خلاصه بعد از یک هفته شهرام را به خانه دعوت کردیم و آن ها را آشتی دادیم، چرا که هیچ آثاری از مصرف موادمخدر در دخترم دیده نشد.
آن ها دوباره به زندگی مشترک بازگشتند ولی چند روز قبل ناگهان از طریق همسایگان مطلع شدیم که دخترم از ساختمان اجاره ای محل سکونت شان سقوط کرده و به بیمارستان انتقال یافته است.
در حالی که چندین نقطه از پیکر دخترم دچار شکستگی های وحشتناک شده است و او در مرکز درمانی تحت مراقبت های ویژه قرار دارد اما ما به این سقوط مشکوک هستیم و حالا نیز شوهر او ادعاهای دیگری را مطرح می کند که...
با صدور دستورات محرمانه ای از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) تحقیقات گسترده ای برای ریشه یابی این ماجرای تکان دهنده با هماهنگی های قضایی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شده است.
نظر شما