فرار هولناک دختر ۲۰ ساله تهرانی از ازدواج اجباری

فرار هولناک دختر ۲۰ ساله تهرانی از ازدواج اجباری

سالیانه تعداد زیادی ازدواج اجباری و کودک همسری به دلایل مختلفی درکشور ثبت می شود.

به گزارش 9 صبح؛ سالیانه تعداد زیادی ازدواج اجباری و کودک همسری به دلایل مختلفی درکشور ثبت می شود.

این بار صدای این دختره ۲۰ ساله را بی‌تعارف‌تر از همیشه می‌شنوید. ماجرا از این قرار است که من به طور میانگین بعد از هر پنج حماقتی که مرتکب می‌شوم، این جمله را از زبان مادرم می‌شنوم: «من همسن تو که بودم، شوهر که هیچ، بچه هم داشتم». این خلاصه‌ای از وضعیت من است و شاید برای شما هم وضعیت آشنایی باشد.

اگر در جریان آمار رسمی باشید، می‌دانید که افزایش سن ازدواج در ۶۰ سال گذشته چیزی حدود ۱۰٪ بوده است که اگر بخواهیم کمی دقیق‌تر نگاه کنیم، این آمار بدین معناست که به طور میانگین سن ازدواج بانوان از ۱۷ به ۲۷ و سن ازدواج آقایان از ۲۵به ۳۵ رسیده‌ است. به تعبیر بسیاری از عزیزان، آمار، آمار هولناکیست، اما به نظر بنده حقیر به عنوان نماینده جامعه آماری کوچکی که خود را عضوی از آن می‌دانم، این آمار به شدت امیدوارکننده است!

بله بله بله، حدس میزنم چه می‌خواهید بگویید، اما اجازه دهید قبل از این که شما چیزی بگویید، جواب در خوری به شما بدهم. درست است کودکان نسل آینده پدر و مادرهای سالخورده‌ای دارند که به عنوان والد، نشاط و شادابی جوانی را ندارند، اما پدر مادر سالخورده‌ی موفق، طبیعتا مقبول‌تر از پدر مادرهای جوانِ فرسوده هستند. اگر پای سفره‌ی دل همسن و سالان من بنشینید، متوجه می‌شوید که علاقه آن‌ها به موفقیت‌های انفرادی به قدری زیاد است که حتی اگر کلاهشان هم دم خانه‌ی بخت بیافتد، سمت آن هم نمی‌روند! کسی هم که ازدواج نکند، لزوما بچه نخواهد داشت!

البته حق با شماست. در مواقعی هم ما کمی افراطی به موضوع ازدواج نگاه می‌کنیم. بدون شک هیچکس دوست ندارد در تنهایی عمر خود را به سر کند. به عنوان مثال اگر شما جفتی برای خود پیدا نکنید که نامش در شناسنامه شما درج شود، مراسم ختم شما خلوت‌تر از چیزی که انتظارش را داشته‌اید برگزار می‌شود. برای مثال پدر بزرگ خدا بیامرز بنده حقیر، تا آخرین لحظه در کنار مادر بزرگم ماند. البته تا آخرین لحظه از زندگی خودش که مربوط می‌شود به ۳۴سال پیش!(حالا دیدید همه چیز آن‌طور که شما پیش‌بینی می‌کنید، پیش نمی‌رود) به طور قطع زندگی کوتاه ۱۸ ساله‌ی آن‌ها ثمرات بسیار زیادی داشت. مثلا ۵ فرزند قد و نیم قدی که مادربزرگم مجبور شد به تنهایی بزرگشان کند! این مثال را آوردم که که فکر نکنید، ازدواج علاج تنهایی‌ست، گاه حتی تشدیدکننده آن هم هست.

البته که ازدواج کردن در مواقعی بسیار کارآمد است‌.به عنوان مثال اینکه دائما در حال حساب کتاب اقتصادی باشید، ذهن ریاضی شما را فعال‌تر می‌کند! یا اینکه برای کوچک‌ترین مسائل با شخص دیگری مشورت کنید، دانش اجتماعی شما را بالاتر می‌برد!حتی می‌توان گفت محدود شدن روابط اجتماعی شما با دوستان قدیمی‌ و جدید، شما را از نیرنگ‌های احتمالی وارده به شما نجات می‌دهد! خدا می‌داند که مادرِ خود بنده چقدر از این بابت مفتخر و خرسند است که تا به حال بدون پدرم، به سفر نرفته ودر واقع رفیقی نداشته!

باور کنید قصد کنایه ندارم. اما بنده حقیر، با یک نگاه سر انگشتی به تمام اطرافیانم، می‌توانم یک جامعه آماری مستقل از "همسران بد" بسازم و آن را درس عبرتی کنم برای سایرین. البته همه این عزیزان ظاهرا از زندگی خود راضی هستند، اما برای ما جوان‌ترها، این سبک زندگی، چنگی به دل نمی‌زند. به همین دلیل است که به عنوان نماینده‌ی این نسل می‌گویم دست خودمان نیست. دیده‌ها نشان از آن است که ازدواج نه تنها رسیدن به خانه بخت نیست، بلکه گره‌ای بزرگ در بخت ما ایجاد می‌کند.

به هرحال این دیدگاهی‌ست مستقل که الزاما صحیح هم نیست، اما از شما به عنوان خواننده تقاضا دارم که ما را به پایین رفتن با طنابی که خودتان با آن به خانه به اصطلاح بخت رفته‌اید، تشویق نکنید.

اینکه شما در سن ما چه زندگی مشترکی را آغاز کردید و چه گُلی بر سر زندگی خود زده‌اید، هیچ تاثیری بر سبک زندگی ما نخواهد داشت. خواهشمندیم توصیه‌هایتان درباره ازدواج را متوقف کنید. اجازه دهید کودکی، نوجوانی و جوانی(حتی در مواردی میانسالی) ما به بهترین شکل و در تنهایی به پایان برسد.

با سپاس از همراهی شما، سلام بنده را به "منزل" برسانید!

 

وب گردی

    نظر شما