داماد بخاطر ۱۲۰ کیلو بودنم عروسی را بهم زد...
اینها بخشی از اظهارات دختر ۳۰سالهای است که با کشف لوازم سرقتی از منزلش. به همراه دختر و پسر سارقی دستگیر شده بود که به لوازم و قطعات خودروهای پارک شده دستبرد میزدند.
به گزارش 9 صبح،این دختر مجرد که مدعی بود پلیس او را به اشتباه دستگیر کرده است. درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:
درست ۱۴ سال قبل بود که متاسفانه مسیر زندگی من با طلاق پدر و مادرم تغییر کرد. چرا که جدایی آنها بر سرنوشت و آینده من تاثیر بدی گذاشت. و من هم مانند بسیاری از کودکان و نوجوانانی که زندگی آنها با طلاق پدر و مادرشان به تباهی کشیده میشود. به سوی جاده نابودی حرکت کردم.
در این میان خانواده پدرم، خواهر کوچکم را در حالی به بهزیستی سپردند که فقط ۶ بهار از عمرش گذشته بود. و هنوز چیزی از زندگی و طلاق نمیفهمید.
اماای کاش مرا هم به یکی از مراکز بهزیستی میسپردند چرا که خواهرم در بهزیستی تحصیل کرد. و در آخرین سالی که در این مکان بود در رشته پزشکی قبول شد و سرنوشت او به زیباییها گره خورد.
اما من و برادرم در خوابگاهها و منازل اقوام سرگردان شدیم. برای خودم کار میکردم تا حداقل مخارج زندگی را تامین کنم.
برادرم نیز کمی بزرگتر که شد در یک اغذیه فروشی کاری برای خودش دست و پا کرد. که صاحبکارش اجازه داد در همان مغازه بخوابد و بدین ترتیب سرنوشت من و برادرم نیز از یکدیگر جدا شد.
آشنایی با پسر
هنوز ۱۶ سال بیشتر نداشتم که فریب چرب زبانیهای پسری را خوردم.
او مدعی بود قصد ازدواج با مرا دارد و من هم که به حرفهایش دل بسته بودم با او ارتباط برقرار کردم. به امید این که روزی با یکدیگر ازدواج کنیم و من از این شرایط زندگی رهایی یابم.
اما او در همان سن و سال از من سوء استفاده کرد. و بعد از آن به دلیل ترس از آبروریزی مدام وعده میداد که خانوادهاش را به خواستگاریام میفرستد. و هر بار از من مهلت میگرفت تا در زمان بهتری موضوع را با خانوادهاش در میان بگذارد.
این مهلتها ۵ سال طول کشید ولی او هیچ گاه به وعدههای حیله گرانهاش عمل نکرد. و بعد از این مدت هم مرا رها کرد و به دنبال زندگی خودش رفت.
من هم که این گونه فریب خورده بودم. دیگر هیچ وقت به هیچ پسری دل نباختم و قید ازدواج را زدم چرا که این سوء استفاده ناجوانمردانه تاثیر بدی بر روح وروانم گذاشت.
خلاصه بعد از این ماجرا فقط در خیابانها و خوابگاهها بودم و سرکار میرفتم تا این که بالاخره با پس اندازهایم خانهای را اجاره کردم.
از سوی دیگر به خاطر این که دختری سنگین وزن بودم و ۱۲۰ کیلوگرم وزن داشتم، توان نگهداری از زنان سالمند سنگین وزن را در خودم میدیدم.
به همین دلیل اکنون مدت زیادی است که از سالمندان سنگین وزن مراقبت و نگهداری میکنم.
اما در همین روزها با دختری بیخانمان دوست شدم که جا و مکانی برای زندگی نداشت.
من هم که شرایط سخت او را درک میکردم و این بلا بر سر خودم آمده بود او را به منزلم بردم تا در کنار من زندگی کند.
ولی از چند ماه قبل با پسری دوست شد که مدعی بود قصد ازدواج با یکدیگر را دارند.
من هم کاری به کارشان نداشتم و نمیدانستم که هر دوی آنها سارق هستند و با هم کار میکنند.
اما لحظهای که پلیس وارد خانهام شد تازه فهمیدم که آن دختر و پسر جوان مرا به عنوان همدست خود معرفی کرده اند!
کلاف پیچیده
این موضوع درحالی به کلاف پیچیدهای تبدیل شد که یک دستگاه ضبط و پخش و آینه بغل خودرو از منزلم کشف شد. و مرا هم به کلانتری قاسم آباد انتقال دادند.
در حالی که من دزد نیستم و با نگهداری از سالمندان سنگین وزن مخارج زندگیام را تامین میکنم…
گزارشها حاکی است در پی اظهارات این دختر ۳۰ ساله، نیروهای کارآزموده تجسس با صدور دستوری ویژه. از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) به ریشهیابی این ماجرا پرداختند. و تحقیقات گسترده را در حالی برای بررسی ادعاهای دختر جوان آغاز کردند که همدستان وی بر سارق بودن او تاکید داشتند.
نظر شما