از شوهر پیرم خسته شدم! /عشق به پیرمرد پولدار فقط ۳ سال دوام داشت

از شوهر پیرم خسته شدم! /عشق به پیرمرد پولدار فقط 3 سال دوام داشت

زن جوان که در مهمانی با پیر مرد پولدار آشنا شده بود از ازدواجش بعد از سه سال پشیمان شده است.

به گزارش 9 صبح ؛ مشترک خود پایان دهد. عشق این زن به شوهر سالخورده خود، تنها سه سال دوام آورد. رعنا که ۲۳ سال از هرمز کوچک‌تر بود تصور می‌کرد که این اختلاف سنی برایش اهمیتی نخواهد داشت‌ اما تصورش اشتباه بود. او سه سال بیشتر نتوانست با شوهرش زندگی کند و در نهایت از او خسته شد.‌

به نقل از جام جم، این زن جوان درباره ماجرای زندگی‌اش به قاضی دادگاه خانواده تهران گفت: چند سال پیش بود که با هرمز آشنا شدم. هرمز شریک یکی از دوستان عمویم بود. در یک مهمانی خانوادگی برای اولین بار او را دیدم و کم‌کم با هم ارتباط برقرار کردیم. من آن زمان در یک شرکت کار می‌کردم و وضع مالی‌ام متوسط بود. ولی هرمز وضع مالی خوبی داشت. کم‌کم ارتباط من و هرمز بیشتر شد تا جایی که او به من پیشنهاد ازدواج داد. خیلی از این پیشنهادش تعجب کردم. او ۲۳سال از من بزرگ‌تر بود. من ۳۱ساله بودم و هرمز ۵۴ساله بود. هرمز ازهمسرش جدا شده بود و فرزندانش همه خارج از کشور زندگی می‌کردند. نمی‌خواستم با او ازدواج کنم ولی آن‌قدر به من محبت و ابراز علاقه کرد که کم‌کم نسبت به او احساس خوبی پیدا کردم‌ تا جایی که دربرابر تعجب و مخالفت خانواده‌ام، او را به عنوان همسرآینده‌ام معرفی کردم و گفتم می‌خواهم با این مرد زندگی کنم. آن زمان خیلی‌ها به من می‌گفتند که این ازدواج اشتباه است و من بعد از مدتی پشیمان می‌شوم. اما من تصور می‌کردم که بقیه چون فکر می‌کنند من عاشق پول و ثروت هرمز شده‌ام، این حرف‌ها را می‌زنند. برای همین می‌خواستم به آنها ثابت کنم که من به پول هرمز توجهی نمی‌کنم و خودش را دوست دارم. خلاصه هرطور بود ازدواج ما سر‌گرفت و زندگی مشترک‌مان آغاز شد.

سال‌های اول همه چیز خیلی خوب بود. هرمز به من محبت می‌کرد و من هم در کنار او احساس خوشبختی می‌کردم. اما کم‌کم نسبت به او دلسرد شدم. الان من ۳۴ساله هستم و هرمز یک مرد ۵۷ساله است. سه سال دیگر۶۰ساله می‌شود. این موضوع دارد مراعذاب می‌دهد. من آن زمان دچار یک هیجان شده بودم و عشقم نسبت به هرمز واقعی نبود. من این مرد پیر را نمی‌خواهم و دوست ندارم در کنارش زندگی کنم. با این‌که پول و ثروت زیادی دارم و درخوشبختی زندگی می‌کنم، ولی بازهم می‌خواهم به زندگی در کنار هرمز برای همیشه پایان دهم. چون از شوهر پیرم خسته شده‌ام.

در ادامه، شوهر این زن نیز به قاضی گفت: من هم تصورم در مورد رعنا اشتباه بود. فکرش را هم نمی‌کردم تا این حد بچه باشد. فکر می‌کردم زن پخته و عاقلی است. وقتی با او ازدواج کردم تازه فهمیدم که من هم اشتباه کرده‌ام. این زن شبیه به من نیست. اخلاق و رفتارش حتی گاهی اوقات باعث خجالتم می‌شود. رعنا راست می‌گوید. ازدواج ما از همان ابتدا هم اشتباه بود. راستش من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن زندگی کنم.

در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.

 

وب گردی

    نظر شما