بعد از طلاق بازیچه دست پسران و مردان هوسران شدم
سرگذشت تلخ زن جوانی را میخوانید که در سن 14 سالگی عروس طلبکار پدرش شد.
به گزارش 9 صبح ؛ زنی ۱۸ ساله که بعد از طلاق در مرداب اعتیاد و الکل فرو رفت، داستان زندگیاش را بازگو کرده است.
بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم آن قدر در مسیر خلافکاری و رفیق بازی حرکت کردم تا این که در مرداب الکل و اعتیاد افتادم و ...
زن ۱۸ ساله در حالی که بیان میکرد دیگر از این وضعیت اسفبار خسته شده ام و میخواهم به مسیر درست زندگی بازگردم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت:درخانوادهای ۶ نفره به دنیا آمدم، اما پدرم که شغل آزاد داشت به مصرف مواد مخدر آلوده بود و به همین دلیل من از روزی که دست چپ و راستم را شناختم با دود ودم نیز خو گرفتم، اما میدانستم که این ماده افیونی زندگیها را برباد میدهد و خانوادهها را متلاشی میکند. خلاصه به سن نوجوانی رسیده بودم که متوجه شدم پدرم بدهکاری زیادی دارد ومدام با طلبکارانش درگیر است. درهمین شرایط بود که یکی از طلبکاران پدرم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد.
پدرم نیز که به دنبال چنین فرصتی میگشت خیلی زود و درحالی با ازدواجمان موافقت کرد که هیچ تحقیقی درباره وضعیت اجتماعی واخلاقی «فرزاد» انجام نداد. بالاخره من در سن ۱۴ سالگی درس و مدرسه را رها کردم وبه عقد «فرزاد» درآمدم، ولی هنوز چند ماه بیشتر از دوران نامزدی مان نگذشته بود که فهمیدم نامزدم به مواد مخدر اعتیاد دارد. من که با این بلای خانمان سوز آشنا بودم ومی دانستم آیندهای با «فرزاد» نخواهم داشت تصمیم به طلاق گرفتم و درحالی از او جدا شدم که هنوز به ۱۵ سالگی نرسیده بودم. بعد از این ماجرا گویی از قفس آزاد شده ام، ولی طولی نکشید که به دام رفیق بازی افتادم و گرفتار دوستان ناباب شدم. حالا دیگر مدام در پارتیها و جشنهای مختلط شبانه شرکت میکردم وبیشتر اوقاتم را با دوستانی میگذراندم که وضعیت اخلاقی مناسبی نداشتند. به همین دلیل و در مدت کوتاهی به سوی مرداب خلافکاری حرکت کردم.
حالا به بهانه تفریح و خوشگذرانی در بیرون از منزل، الکل وسیگار مصرف میکردم و با ترغیب دوستانم به استعمال مواد مخدر میپرداختم با آن که خودم فرجام اعتیاد را میدانستم، اما تصورم این بود که فقط دیگران معتاد میشوند و من تفریحی مصرف میکنم از سوی دیگر هم هر زمان اراده کنم دیگر به مواد مخدر نگاه نمیکنم!
خلاصه با این تفکرات اشتباه زندگی و آینده ام را درحالی نابود کردم که در همین روزها با جوانی به نام «داوود» آشنا شدم. او هم پسری معتاد بود وما درکنار یکدیگر مواد مصرف میکردیم. این آشنایی به دلباختگی رسید و من عاشق او شدم. دیگر همه اوقاتم را با «داوود» میگذراندم و احساس عاطفی عجیبی به او پیدا کرده بودم. به گونهای که به همه خواسته هایش توجه میکردم و نمیگذاشتم از من ناراحت شود، ولی او نیز بعد از مدتی خیلی راحت مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. دراین وضعیت دچار افسردگی شدید شدم و به مصرف قرصهای اعصاب و روان روی آوردم. حالا در مرداب اعتیاد به قرص هم دست وپا میزدم و بیشتر در این مرداب هولناک فرو میرفتم تا این که بالاخره به خودم آمدم و تصمیم گرفتم خودم را از این مرداب نجات دهم. دیگر نمیخواهم بازیچه دست پسران و مردان هوسران باشم، اماای کاش ...
بررسیهای کارشناسی و روان شناختی این پرونده با دستور سرهنگ غلامعلی تیموری (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
نظر شما