شوکه کننده ترین دلایل نوعروسان برای طلاق؛ از لباس عروس تا ماه عسل
در ادامه این مطلب بعضی از علل درخواست طلاق توسط نو عروسان را می خوانید.
به گزارش 9 صبح به نقل از سایت جنایی؛ طلاق نوعروسان موضوعی حساسیت برانگیز است. برخی زوجها در همان ابتدای زندگی مشترک به اختلاف بر میخورند و برای جدایی راهی دادگاه خانواده میشوند اما در اکثر موارد دلایل آنها برای طلاق ساده و پیش پا افتاده است.
طلاق به خاطر بدقولی شوهر
زوجی جوان بعد از 9 ماه زندگی مشترک راهی دادگاه خانواده شدند تا طلاق بگیرند. آن طور که روزنامه ایران نوشته: وقتی زوج جوان وارد شعبه شدند کنار هم روی صندلی نشستند. چند دقیقهای که گذشت ناگهان دختر جوان گفت: جناب قاضی من دیگر از بدقولیهای همسرم میلاد خسته شدهام. دلم نمیخواهد حتی یک روز هم با او زندگی کنم. ما هنوز 9 ماه از آشنایی و ازدواجمان نگذشته است، ای کاش قلم پایم شکسته بود و به آن نمایشگاه عکس نرفته بودم. همان جا بود که با میلاد آشنا شدم و بعد به خواستگاری آمد و عقد کردیم. به خاطر صرفهجویی برای آینده و ساختن زندگیمان مراسم عروسی نگرفتیم و فقط به یک ماه عسل ساده رفتیم، اما خیلی زود فهمیدم که میلاد خیلی بیقید و بیمسئولیت است؛ از همه بدتر بسیار بدقول است البته برای من و خانوادهام.
آقای قاضی شما قضاوت کنید من همین چند روز پیش رفتم دکتر و آنجا متوجه شدم کیف پولم همراهم نیست. به او زنگ زدم که بیاید و پول دکتر را حساب کند و مرا با خودش ببرد اما بعد از 2 ساعت نیامد و خیلی راحت گفت یادم رفته بود. این تنها کارش نیست هربار میخواهیم هر جا برویم یا نمیآید یا آنقدر دیر میآید که اعصاب مرا خورد میکند. هیچ توضیح منطقی هم برای بدقولیهایش ندارد و در نهایت میگوید خودت هرکاری داری انجام بده با من کاری نداشته باش. بالاخره میلاد هم تعهداتی دارد اما به هیچ کدامش در این مدت عمل نکرده و فقط بهانه آورده است.
قاضی رو به میلاد کرد و گفت: پسرم حرفهای همسرت را تأیید میکنی؟ میلاد سری تکان داد و گفت: آقای قاضی باور کنید عمدی در کارم نیست من سعی میکنم بموقع برسم ولی گاهی نمیشود.
در همین لحظه همسرش گفت: آقای قاضی فقط برای من و زندگی مشترکمان اینطور است. کافی است دوستانش زنگ بزنند و بگویند بیا برویم فوتبال بلافاصله آماده میشود و میرود، بارها شده مرا وسط خیابان از ماشین پیاده کرده و گفته با تاکسی برو من باید بروم پیش دوستانم.
میلاد گفت: آقای قاضی همسرم موضوع را بزرگ میکند، اینها موارد حادی نیست که او میخواهد به خاطرش از من طلاق بگیرد.
زن جوان نگاهی به حلقه ازدواجی که در انگشتش بود انداخت و گفت: آقای قاضی من همسرم را دوست دارم اما رفتارش مرا خسته کرده است، بیتوجهیهایش دلم را به درد آورده است لطفا شما بگویید ما چه کار کنیم؟قاضی چند دقیقهای سکوت کرد و گفت: مشکل زندگی شما آنقدر که فکر میکنید حاد نیست، بهتر است شما به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
ماه عسل تلخ
آن طور که جام جم نوشته: نازنین وقتی دید در ماه عسل شان، مجبور شد به جای هتل در چادر بماند، به شدت عصبانی شد. جنجال و دعوای این زوج جوان در نهایت به دادگاه خانواده کشیده شد و قاضی دادگاه به پرونده این تازهعروس و داماد رسیدگی کرد. این زوج که در ماهعسلشان به شدت با هم درگیر شدهبودند، اصرار به طلاق داشتند.
زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: یکسال و نیم پیش با ایمان آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. ما به عقد یکدیگر درآمدیم و در این مدت هم نامزد بودیم و داشتیم کارهای عروسیمان را انجام میدادیم. من و ایمان عاشق هم بودیم و تصور میکردم مشکلی با هم نداشتهباشیم. اما یک رفتار ایمان همیشه اذیتم میکرد، با این حال تصور نمیکردم همین رفتارش باعث شود بخواهم از او جدا شوم. ایمان همیشه بدون برنامهریزی زندگی میکرد. هیچ برنامهای برای کارهایش نداشت. بدون هیچ قرار و برنامهای با من تماس میگرفت و میگفت بیا برویم فلان جا.
همیشه سر این رفتارش غر میزدم و میگفتم حداقل کمی برنامهریزی کن. مثلا در خانه نشسته بودیم که ناگهان لباسش را میپوشید و میگفت برویم بیرون. با این حال خیلی برایم مشکلساز نبود. تا اینکه بعد از عروسیمان به سفر کیش رفتیم. از مدتها قبل قرار بود به این سفر برویم. کلی برای خودم برنامهریزی کرده بودم. تصور نمیکردم این سفر را هم مثل بقیه کارهایش بدون برنامهریزی برویم. با خودم گفتم برای ماه عسلمان کلی برنامهریزی میکند. حتی با خودم تصور میکردم کلی سورپرایز هم دارد. ولی وقتی به کیش رسیدیم،
در کمال ناباوری متوجه شدم هیچ هتل یا جایی را رزرو نکرده و تازه میخواهد دنبال اتاق بگردد. با چمدان دنبال هتل بودیم اما همه اتاقها رزرو بود. خیلی تعجب کردم. شوکه شدهبودم. وقتی دیدم ایمان حتی سفر ماه عسل مان هم برایش تا این حد بیاهمیت است، خیلی ناراحت و عصبانی بودم. تا جایی که مجبور شدیم چادر بزنیم و در چادر بخوابیم. همان شب وقتی صبح شد گفتم میخواهم برگردم. ولی ایمان به جای عذرخواهی، داد و بیداد راه انداخت و کلی به من توهین کرد. تا جایی که با گریه از سفر ماهعسلم برگشتم و الان هم دیگر دلم نمیخواهد در کنار این مرد زندگی کنم.
در ادامه، شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم فقط ایرادهای مرا میبیند. او متوجه نیست خودش چقدر اخلاقهای بدی دارد. او مرتب غر میزند. از وقتی با او آشنا شدهام، با هیچ شرایطی سازگار نیست. من اهل تفریح و خوشگذرانی هستم. ولی هر بار که میخواستم برنامهای بچینم، فقط غر زده و انرژی منفی به من دادهاست. برای همین هر بار هم برنامههایمان با مشکل مواجه شدهاست. تا اینکه برای ماهعسل به کیش رفتیم.
فصلی که ما به کیش میرفتیم مسافر زیاد نبود. برای همین تصور میکردم میتوانیم خودمان یک هتل خوب پیدا کنیم. ولی وقتی به آنجا رفتیم هتل خوبی که نزدیکمان بود، اتاقهایش پر بود. آنها به ما گفتند فقط یک شب را تحمل کنیم و صبح فردا میتوانیم یک اتاق تحویل بگیریم. من هم از نازنین خواستم یک شب را در چادر بمانیم. اما او آنقدر غر زد و دعوا راه انداخت که مجبور شدیم برگردیم.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
طلاق به خاطر لباس عروس
اختلاف بر سر لباس عروس نیز موضوع دیگری بود که زوجی را راهی دادگاه خانواده کرد. نوعروس جوان بعد از حضور در دادگاه خانواده شروع به صحبت کرد و گفت: جناب قاضی با همسرم در کلاس طراحی آشنا شدیم من طراح لباس هستم و سینا هم آنجا کار میکند تقریباً دو ماه دوست بودیم و بعد سینا با خانوادهاش به خواستگاری آمدند و خیلی زود همه توافقات حاصل شد و ما 7 ماه پیش عقد کردیم.
اوایل همه چیز خوب بود اما سینا یک دفعه سر ناسازگاری گذاشت و گفت دیگه نمیخوام کار کنی البته این حرفها فقط بهانه بود از طرفی آقای قاضی خانوادهاش هم کم دخالت نمیکردند چند باری سر مسائل کوچک و بزرگ بحث کردیم ولی در نهایت هربار من از خودگذشتگی میکردم و تمام میشد اما روز بعد سر موضوعی دیگر دوباره بحث و جدل داشتیم.
دختر جوان ادامه داد: سینا خواهری دارد که مطلقه است و مدام در کار و زندگی ما دخالت میکند شوهرم هم یا حرفی نمیزند یا طرف خواهرش را میگیرد. به او گفتم بیا زودتر عروسی کنیم و سر خانه و زندگی خودمان برویم شاید اوضاع بهتر شود او هم قبول کرد اما روزی که برای خرید عروسی رفتیم خانوادهاش کلی ایراد گرفتند برای خرید وسایل و تالار و کارت عروسی آخر سر هم که رفتیم پیش دوستم که مزون لباس عروس دارد وقتی من یک لباس به دلخواه و سلیقه خودم انتخاب کردم خواهرش سر انتخاب لباس آنقدر دخالت کرد که بحثمان شد و کار به دعوا کشید اما سینا به جای اینکه وساطت کند ناگهان جلوی چشم خواهرش، مادرم و دوستم چنان سیلی محکمی به گوشم زد که دیگر نتوانستم تحمل کنم و گفتم طلاق میخواهم. الان هم اینجا آمدهام تا طلاقم را بدهید. مهریهام را هم میخواهم.
این حرف باعث ناراحتی شدید سینا شد و از جا برخاست و گفت آقای قاضی میبینید هنوزم مثل بچههای مدرسهای تقصیرها را گردن دیگران میاندازد. خواهر من به خاطر مشکلاتی که دارد فشار روانی زیادی را تحمل میکند اما دریا متوجه این موضوع نیست. شما قضاوت کنید آقای قاضی دریا به خاطر یک لباس عروسی آمده دادخواست طلاق داده من چطور میتوانم روی این زن به عنوان شریک و همراه آینده حساب باز کنم؟ من هم تمایلی به این زندگی ندارم و هرچه شما حکم کنید انجام میدهم.
قاضی رو به دریا کرد و گفت: دخترم ماجرای زندگی شما آنقدر هم حاد نیست و میتوانید با گفتوگو مشکلات را حل کنید بهتر است دو ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
نظر شما