دیدن فیلم های مبتذل مرا به هوسرانی انداخت / پسرعمویم بی عفتم کرد
فرید برای سیاه کردن من مدام حرف از ازدواج می زد تا به خواسته های شومش برسد.
به گزارش 9 صبح ؛ دختر 17 ساله که برای شکایت از پسرعمویش وارد کلانتری میرزاکوچک خان شده بود، در حالی که بیان میکرد اعتماد بی جا و حرفهای عاشقانه مرا تا مرز رسوایی کشانده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدر و مادرم حدود 20 سال قبل از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و من در مشهد به دنیا آمدم و نهمین فرزند خانواده هستم.
پدرم نیز در زمینه تجارت کفشهای زنانه فعالیت میکرد و درآمد خوبی داشت اگر چه پدر و مادرم بی سواد هستند و هیچ کدام تحصیل نکردهاند اما رفتارشان با یکدیگر سنجیده است و هیچ مشکل خانوادگی نداریم. در همین حال من هم ارتباط خوبی با هشت برادر و خواهر دیگرم داشتم و پدرم نیز تلاش میکرد تا خواستههای مرا برآورده کند.
خلاصه کمبودی در زندگی احساس نمیکردم ولی علاقهای هم به تحصیل نداشتم به همین دلیل در مقطع ابتدایی درس و مدرسه را رها کردم و اوقاتم را با خواهران و برادرانم میگذراندم.
در این میان ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با برادر کوچکم داشتم به گونهای که او را محرم اصرارم میدانستم و در هر فرصتی برایش درددل میکردم تا این که روزی برادرم از درآمد کارگریاش یک دستگاه گوشی همراه هوشمند برایم خرید و به من هدیه داد.
از آن روز به بعد وارد فضاهای مجازی شدم و ساعتهای زیادی را در گروههای مختلف شبکههای اجتماعی سپری میکردم تا این که وارد یک گروه فامیلی در تلگرام شدم و با بسیاری از بستگان و اطرافیانم پیامک بازی میکردم.
هر چه بیشتر در این گروهها فعالیت داشتم احساس میکردم به سوی جنس مخالف کشیده میشوم به طوری که تصمیم گرفتم در میان این روابط خانوادگی با پسرعمویم صمیمیتر شوم چرا که برخی از فیلمها یا تصاویر مبتذل در فضاهای مجازی مرا به سوی هوسرانی بیشتر سوق میداد. از سوی دیگر فرید هم با پیامک هایش به من ابراز علاقه میکرد. خلاصه ارتباط من و او در فضای مجازی به ارسال پیامکهای عاشقانه کشید به طوری که دل باخته پسرعمویم شده بودم.
حالا دیگر ارتباط ما از فضاهای مجازی به دیدارهای پنهانی کشیده شده بود و هر بار که با هم قرار ملاقات میگذاشتیم فرید از ازدواج با من سخن میگفت و ادعا میکرد علاقه عجیبی به من دارد.
آرام آرام خواستههای نامتعارفی داشت اما من برای حفظ آبرویم در برابر خواستههای غیرمنطقی او مقاومت میکردم. با وجود این وقتی مرا تهدید به پایان این رابطه شیطانی کرد و بر خواسته هایش اصرار ورزید، ترسیدم مرا در این شرایط رها کند و از من جدا شود.
او بالاخره مرا مجبور کرد تا به خواسته هایش عمل کنم ولی در حالی که دو ماه بیشتر از این ارتباط شیطانی نمیگذشت فرید ارتباطش را با من کمتر کرد و دیگر در هیچ کدام از این دیدارهای مخفیانه از ازدواج حرفی نمیزد. حتی بعد از مدتی تهمتهای ناروایی به من زد که هیچ اعتمادی به من ندارد و نمیتواند با من ازدواج کند.
او مدعی بود همان گونه که با او ارتباط شیطانی داشته ام، پس به همین راحتی با دیگران نیز ارتباط برقرار میکنم. او با همین بهانهها و تهمتها به این رابطه پایان داد و به صراحت گفت: به دختری که در فضای مجازی به هر پسری دل میبندد هرگز نمیشود اعتماد کرد. او سپس مرا در حالی ترک کرد که هستی و آینده مرا به تباهی کشانده بود و من در مرز یک رسوایی بزرگ قرار داشتم.
از آن روز به بعد ناراحتیهای روحی و روانی به سراغم آمد و به دختری گوشه گیر تبدیل شدم اما عذاب وجدان رهایم نمیکرد تا این که به ناچار ماجرای ارتباطم با فرید را برای برادر کوچکم بازگو کردم و تصمیم گرفتم دست به دامان قانون شوم اما ای کاش به آن جملات عاشقانه در فضاهای مجازی اعتماد نمیکردم و با وعده پوچ ازدواج آیندهام را به نابودی نمیکشاندم و....
منبع:رکنا
نظر شما