وقتی متوجه رابطه کثیف زنم با مردان غریبه شدم دنیا پیش چشمم سیاه شد...

وقتی متوجه رابطه کثیف زنم با مردان غریبه شدم دنیا پیش چشمم سیاه شد...

از همان روز به بعد دیگر حال خود را نمی فهمیدم و زندگی ام در فراز و نشیب های وحشتناکی قرار گرفت...

به گزارش 9 صبح ؛ جوان ۳۷ ساله که مدعی بود هر لحظه احتمال دارد یک ماجرای جنایی وحشتناک ،مسیر زندگی اش را تغییر دهد،درباره روزگار تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:درست ۱۲ سال قبل بود که با خوشحالی وصف ناپذیری پای سفره عقد نشستم و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم .

با آن که تا مقطع راهنمایی درس خوانده بودم و در یک کارخانه تولیدی کار می کردم اما روزهای شیرینی را می گذراندم. یک سال بعد از ازدواج صاحب پسری شدم که چشمانی جذاب داشت و ۵ سال بعد هم دختر زیبایم به دنیا آمد.

اما روزگار سیاه من از حدود ۵ سال قبل زمانی آغاز شد که متوجه شدم همسرم در فضای مجازی با مردی غریبه ارتباط های نامتعارف دارد.

مرد خیانت دیده

از همان روز به بعد دیگر حال خود را نمی فهمیدم و زندگی ام در فراز و نشیب های وحشتناکی قرار گرفت اما در نهایت همسرم تعهد داد که دیگر فضاهای مجازی را فراموش می کند و به مسیر صحیح زندگی باز می گردد.

او قول داد هیچ گاه چنین اشتباهاتی را تکرار نکند ولی سوءظن وبدبینی مانند خوره به جانم افتاده بود و مدام او را کنترل می کردم.

بالاخره یک شب وقتی از سرکار به منزل بازگشتم همسرم را دیدم که سراسیمه  و نگران پیامک هایی را از گوشی تلفن پاک می کرد من هم بلافاصله گوشی را از دستش چنگ زدم و تازه فهمیدم که او با یکی از بستگان نزدیک خودم در ارتباط است که ۱۰سال از همسرم کوچک تر است.

وقتی پیامک ها را بررسی کردم دیگر نتوانستم آن چه را که می دیدم تحمل کنم به همین دلیل سرپرستی دو فرزندم را پذیرفتم و «ترانه»را طلاق دادم.

تصمیم گرفته بودم دیگر ازدواج نکنم و تنها به سعادت و آینده فرزندانم بیندیشم اما گویی سرنوشت به خواست من پیش نمی رفت چراکه نمی توانستم هم کار کنم و هم امور مربوط به فرزندانم را انجام بدهم.

از سوی دیگر هم مادر پیرم که ۸۳ سال دارد،در منزل من زندگی می کرد و به دلیل بیماری پوکی استخوان و روماتیسم توان حرکتی اندکی داشت و باید به او نیز کمک می کردم ولی مدتی بعد در حالی که خیلی از این وضعیت نگران و خسته بودم یکی از همکارانم زنی را برای ازدواج پیشنهاد کرد که دوبار طلاق گرفته بود.

ولی پدر آن دختر به بهانه فوت همسرش،از ما خواست مراسم خواستگاری را در منزل همکارم برگزار کنیم من هم پذیرفتم وبدون آن که تحقیقی درباره وضعیت اخلاقی و اجتماعی آن ها انجام دهم او را به عقد خودم درآوردم.

«تهمینه »مدعی بود از همسر اولش به خاطر اعتیاد و از همسر دومش به دلیل سوءظن های بیش از اندازه طلاق گرفته است.

خلاصه از یک ماه قبل زندگی ما در حالی آغاز شد که «تهمینه»مدام تکرار می کرد حالش خوب نیست وباید به منزل دختر خاله اش برود که داروهای اعصاب وروانش را استفاده کند.

از طرف دیگر او به شدت پرخاشگر بود تا جایی که فقط ۱۲ شب را در طول یک ماه گذشته در منزل من بوده و در همین مدت ۳بار با زدن رگ دستش اقدام به خودکشی کرده است.

فرزندانم از این رفتارهای او وحشت زده هستند و پسرم از من سوال می کند«کسی که رگ دستش را بزند،چند دقیقه زنده می ماند؟» او حتی فرزندانم را در نبود من کتک می زد که اکنون متوجه شدم «تهمینه»به مواد مخدر صنعتی از نوع «شیشه»اعتیاد دارد و برای مصرف مواد به منزل دختر خاله اش می رود اما ای کاش …

 

    نظر شما