ضارب چطور از کور شدن چشمش نجات پیدا کرد

مردی که ۴ سال پیش در یک درگیری باعث نابینا شدن یکی از اقوامش شده بود، با رضایت شاکی از مجازات قصاص چشم گریخت.
شامگاه یکی از روزهای شهریور سال ۱۴۰۰، مرد نهاوندی به نام هادی برای گرفتن طلبش راهی خانه یکی از اقوامش در روستای قاسم بابا شهرستان نهاوند همدان شد. او از چند ماه قبل مبلغی به عنوان قرض به یکی از اقوامش داده بود اما با گذشت موعد پرداخت، هنوز موفق نشده بود طلبش را پس بگیرد.
او هر بار امروز و فردا میکرد و به همین دلیل آن شب هادی تصمیم گرفت راهی خانه او شود تا هر طوری شده پولش را پس بگیرد.
حادثه وحشتناک
پاسی از شب گذشته بود که هادی مقابل خانه فامیلش سرگرم مشاجره با او بود که ناگهان صدای فریادش به هوا برخواست و همه را به وحشت انداخت.
وقتی همسایهها از خانههایشان خارج شدند، مرد بدهکار را دیدند که با یک وسیله نوک تیز کشاورزی چشم هادی را هدف قرار داده بود. صورت او غرق خون شده بود.
مرد بدهکار که برای لحظاتی شوکه بود، وقتی به خودش آمد، متوجه شد که چه اتفاقی افتاده است. همسایهها هادی را به بیمارستان منتقل کردند. شدت جراحت به قدری بود که هادی بینایی خود را از دست داد.
هادی از همان سال، از فامیلش که این بلا را برسرش آورده بود، شکایت کرد اما درگیری تا سال گذشته که هادی به مرگ طبیعی جان باخت، ادامه داشت و او نتوانسته بود حق خود را از فردی که او را نابینا کرده بود، بگیرد.
بعد از مرگ هادی ۳ فرزندش، ۲ دختر ۲۴ و ۱۸ ساله و پسر ۲۰ سالهاش که از مرگ پدر و دردهایی که در سالهای آخر عمرش کشیده بود، غصهدار و غمگین بودند، تصمیم گرفتند بار دیگر پرونده شکایت پدرشان را به جریان بیاندازند.
شکایت از ضارب پدر
اوایل زمستان سال گذشته، وقتی فرزندان هادی راهی دادسرا شدند برای ضارب درخواست قصاص کردند.
مدتی بعد جلسه محاکمه متهم در دادگاه کیفری همدان آغاز و او به درخواست خانواده مقتول به قصاص محکوم شد. با تایید حکم قصاص در دیوان عالی کشور، شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شد. از همان زمان که او در زندان به سر میبرد واحد صلح و سازش دادسرای همدان و خیرین، اقوام و بزرگان روستای قاسم بابا، بارها برای گرفتن رضایت از اولیای دم اقدام کردند اما تلاش ها راه به جایی نبرد.
بخشش با رضایت فرزندان
خانواده متهم بارها برای جلب رضایت خانواده هادی تلاش کرده بودند، اما فرزندانش فقط قصاص میخواستند.
همسر هادی درباره این حادثه میگوید: همسرم جوشکار بود و ما از قشر ضعیف روستا بودیم. بعد از نابینا شدنش، به او کار نمیدادند و در سالهای آخر به سختی از پس مخارج زندگی بر میآمد. این حادثه تاثیر زیادی در زندگی من و فرزندانم داشت. وقتی هادی زنده بود، بارها شکایت کرد اما ضارب با سند آزاد میشد، حتی بارها تلاش کردند تا با تهمتهایی که به همسرم زدند، او را از شکایت کردن منصرف کنند. اما بعد از مرگ هادی، فرزندانش پرونده پدر را به جریان انداختند و تصمیم گرفته بودند چشم ضارب را قصاص کنند.
او ادامه میدهد: مدتی پیش ناگهان فرزندانم به من گفتند که میخواهند از ضارب پدرشان بگذرند. آنها به خاطر خدا و شادی روح پدرشان این تصمیم را گرفتند. آنها چند روز قبل رضایت دادند و به این ترتیب، مرد زندانی بعد از حدود یک سال تحمل حبس، از قصاص گریخت.
نظر شما