دختری که عاشقش بودم با یک مرد پولدار...

دختری که عاشقش بودم با یک مرد پولدار...

مردی که توسط مأموران پلیس دستگیر و به کلانتری منتقل شده بود گفت که بدبختی من از روزی شروع شد که عشقم را از دست دادم.

به گزارش 9صبح؛ مرد ۴۴ ساله‌ای که در عملیات جمع‌آوری معتادان متجاهر توسط نیروهای کلانتری شفای مشهد به مرکز انتظامی هدایت شده بود، درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی گفت: در یکی از شهرک‌های شلوغ و پرهیاهوی اطراف مشهد به دنیا آمدم. پدرم یک کارگر ساده ساختمانی بود و نمی‌توانست مخارج زندگی و هزینه‌های فرزندانش را تامین کند، به همین دلیل همواره با مشکلات مالی شدیدی دست و پنجه نرم می‌کردیم و من بین همکلاسی‌هایم مدام تحقیر می‌شدم. اگرچه پدرم همه تلاش خود را می‌کرد تا امکانات حداقلی را برایمان فراهم کند، اما زحمات او به نتیجه نمی‌رسید و این احساس حقارت در وجود ما ریشه دواند

در دوران نوجوانی عاشق دختری شدم که در آن زمان به همه هستی‌ام تبدیل شد. چنان شیفته سوسن بودم که جز او چیزی را در این دنیا نمی‌دیدم. در آن سن هیجانی و رویایی، آرزوهای زیبایی را در سر می‌پروراندم و در افکارم آشیانه‌ای پر از عشق ساخته بودم.

اما طولی نکشید که باد سهمگین وزیدن گرفت و همه آمال و آرزوهایم را درهم کوبید چراکه سوسن با پسر جوانی ازدواج کرد که پدرش ثروتمند بود و به دنبال سعادت و سرنوشت خودش رفت. من که دچار شکست عشقی وحشتناکی شده بودم، حتی نمی‌توانستم در جایی بنشینم. مدام راه می‌رفتم و در افکار خودم غوطه‌ور بودم. ازدواج سوسن زخم عمیقی بود که قلبم را آزار می‌داد، ولی کسی را نداشتم که با او همکلام شوم و مرا راهنمایی کند که در این سن و سال اینگونه عاشقی‌ها و شکست‌ها معنی ندارد و تنها یک احساس هیجانی است.

به همین دلیل به دامن دوستان نابابی پناه بردم که در پاتوق‌های مواد مخدر کنار هم جمع می‌شدند و سیگار و مواد و انواع مشروبات الکلی را مصرف می‌کردند. من هم خیلی زود استعمال مواد مخدر را آغاز کردم تا به قول معروف روح و روانم را تسکین بدهم، ولی باز هم مسیر زندگی را به اشتباه رفتم و آینده‌ام را به نابودی کشاندم.

کار به جایی رسید که از سوی خانواده‌ام طرد شدم و خواهران و برادرانم نیز از من فاصله گرفتند. حالا دیگر همه اوقاتم را در پاتوق خلافکاران می‌گذراندم و درس و مدرسه را هم رها کرده بودم. روزی تصور می‌کردم با مصرف مواد می‌توانم آلام درونی‌ام را کاهش بدهم، اما به دنیایی سقوط کردم که همه چیز در تاریکی و سیاهی فرورفته بود.

در این شرایط برای تامین هزینه‌های اعتیاد مجبور شدم به سرقت روی بیاورم. این بود که وارد یکی از باندهای سرقت پاتوق‌نشینان شدم. روزها را خواب بودم و مواد مخدر مصرف می‌کردم و شب‌ها به کوچه و خیابان می‌رفتم تا از خودروها سرقت کنم.

چند بار توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدم و هر بار با خودم عهد کردم که دیگر بعد از آزادی مسیر درست زندگی را در پیش بگیرم، اما بعد از آزادی باز هم به پاتوق خلافکاران رفتم و دوباره روزگار سیاهم را ازسر گرفتم.

حالا هم که در ۴۴ سالگی هستم به کارتن‌خوابی بدبخت تبدیل شده‌ام که حتی جایی برای مصرف مواد مخدر ندارم و زیر پل‌ها و فضاهای سبز روزگار می‌گذرانم.

با دستور سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفای مشهد، با فراهم شدن مقدمات انتقال این فرد معتاد به مراکز ترک اعتیاد اجباری، بررسی‌های روان‌شناختی و مشاوره‌ای نیز برای رهایی او از چنگال مواد افیونی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

وب گردی

    نظر شما