پایان ۶ ماه زندگی مشترک با قتل همسر
مرد جوان از دعواها خسته و دنبال بهانه بود تا با شروع دعوا جان همسرش را بگیرد. او فکر می کرد هیچ روز خوشی را از زندگی مشترکش ندیده است.
به گزارش 9 صبح؛ «در نوروز سال ۹۵ سه کشیک قتل داشتم. در دو کشیک اول خوشبختانه هیچ قتلی نداشتیم و امیدوار شدم روز آخر هم به خیر بگذرد و نوروزی بدون قتل داشته باشم. روز نهم فروردین بود که از صبح تلفن ویژه قتل چند تماس معمولی داشت که دستور چهاربند را دادم. همه چیز داشت خوب پیش میرفت که افسر کلانتری سلیمانیه تماس گرفت و از یک فقره همسرکشی خبر داد. با راننده خودرو ویژه قتل تماس گرفتم به دنبالم آمد و خیلی زود به محل حادثه در محله نبرد شمالی رسیدیم. وارد ساختمان پنج طبقه شدم که افسر گفت قتل در طبقه سوم آپارتمان رخ داده است.
وارد آنجا شدم، فقط اتاق خواب بهم ریخته بود و پسر جوانی بالای سر جنازه همسرش نشسته بود. جنازه زن جوان کنار تخت افتاده بود و مرد دو دستی سرش را گرفته بود. از افسر کلانتری خواستم توضیح دهد که گفت همسایهها چند ساعتی صدای مشاجره زوج جوان را شنیده بودند و هنگامی که یکباره در آپارتمان سکوت کامل حکمفرما شد به موضوع مشکوک شده و با پلیس تماس گرفتند، ما هم وقتی به اینجا رسیدیم مرد جوان در واحد را باز کرد و گفت همسرم نسترن را کشتهام.
منتظر شدم پزشک قانونی جسد غرق خون مقتول را معاینه کند و نظرش را بگوید. دکتر اعلام کرد زن جوان به علت اصابت چاقوی نوک تیز به گلویش و خفگی به علت فشار روی عناصر حیاتی بدنش جانش را از دست داده است. در تمام مدت حواسم به مرد همسرکش بود او فقط سرش را گرفته و به جنازه همسرش زل زده بود. وقتی همه تیم جنایی کارشان را کردند به سمت قاتل رفتم و دستور دادم جنازه مقتول به پزشکی قانونی منتقل شود.
مرد جوان خودش را میلاد ۳۰ ساله معرفی کرد. از او خواستم از اول برایم بگوید چه شده، انگار که بغضش یکباره ترکید و شروع کرد به گریه و حرف زدن «من زنم را دوست داشتم، اما همیشه اختلاف داشتیم.» آرامش کردم و خواستم توضیح دهد؛ برای اینکه حس خوبی داشته باشد گفتم فعلا به او دستبند نزنند.
میلاد شروع به تعریف کرد و گفت: «من و نسترن ۶ ماه نیست که ازدواج کردیم و به این خانه آمدیم، اما همیشه اختلاف فکری داشتیم. در هیچ کاری به توافق نمیرسیدیم. قبل ازدواج اینجوری نبود اما چند روز بعد از ازدواج اختلافات ما شروع شد. همیشه او شروع میکرد و من ادامه میدادم و این دعوا و اختلاف تا پاسی از شب ادامه پیدا میکرد، چند روز تصمیم گرفتم که من کوتاه بیایم تا شاید مشکل رفع شود اما دیدم نسترن کارش را ادامه میدهد و اخلاقش بدتر شده است. یک روز خوش در زندگی نداشتیم هر دو، ولی هیچکدام به طلاق فکر نمیکردیم.»
از او خواستم از ساعت قبل جنایت بگوید، گویی برق گرفته باشدش، خشکش زد و تازه فهمید چه کاری کرده است. بعد از دقایقی سکوت گفت: «امروز صبح باز هم روز را با دعوا شروع کردیم، این بار من هم عصبانی بودم و کنترلی روی اعصابم نداشتم به همین خاطر وقتی دعوا بالا گرفت به آشپزخانه رفتم و چاقو را برداشتم و یک ضربه به او زدم. نسترن غرق خون شد و من خشمگین، دستانم را دور گلویش گذاشتم و همین باعث شد بمیرد. بعد از قتل کنار جنازه نشستم تا پلیس بیاید و من را دستگیر کند.»
با اعترافات مرد همسرکش دستور دادم بازداشت شود تا پرونده اش کامل و به دادسرا ارسال شود.»
بر اساس خاطره بازپرس جنایی وقت دادسرای امور جنایی تهران
نظر شما