۱۰ نکته دربارۀ استعفای سریع نخست‌وزیر بریتانیا

10 نکته دربارۀ استعفای سریع نخست‌وزیر بریتانیا

استعفای لیز تراس تنها پس از 45 روز این پرسش را طرح می‌کند که چگونه است در آن ساختار پس از ناکامی در اجرای برنامه خود یا احساس ناخرسندی افکارعمومی کناره می‌گیرند و در بسیاری جاهای دیگر نه؟

به گزارش 9 صبح، استعفای خانم  لیز تراس  نخست‌وزیر بریتانیا تنها پس از 45 روز و ثبت رکورد کوتاه‌ترین دولت در تاریخ این کشور این پرسش را در ذهن متبادر می‌کند که چگونه است که در آن ساختار پس از ناکامی در اجرای برنامه خود یا احساس ناخرسندی افکارعمومی کناره می‌گیرند و در بسیاری از نقاط دیگر جهان شاهد چنین رخدادی نیستیم؟
  هرچند موضوع این یادداشت چرایی این استعفای خاص نیست و اصل استعفای سیاست‌مداران  مد نظر است و این که در انگلستان طی تنها 6 سال 4 نخست‌وزیر کناره گرفته‌اند:  دیوید کامرون، ترزا می، بوریس جانسون  و حالا هم لیز تراس اما ابتدا لازم است اشاره شود کنار‌ه گیری این آخری به خاطر اعتراض به برنامه اقتصادی او بوده که تبعات نگران‌کننده‌ای را پیش چشم سیاسیون و اقتصاددانان قرار داد و مشخصا با دو رقمی شدن تورم پس از ده‌ها سال خود را نشان داد و با لایحۀ  «فرکینگ » هم حساسیت‌ها را بالا برد چون این یکی صدای طرفداران محیط زیست را درآورد که با این شیوۀ جدید استحراج نفت و گاز مخالف‌اند.
   اما چرا در بریتانیا استعفا می‌دهند و در بسیاری از کشورهای دیگر این اتفاق کمتر می‌افتد یا اصلا رخ نمی‌دهد؟
    اول : حزب از فرد مهم‌تر است و همان‌گونه که باشگاه فوتبال به خاطر یک بازیکن ولو  مسی  یا  رونالدو  باشند از منافع و مصالح خود نمی‌گذرند احزاب واقعی هم اعتبار خود را فدای افراد نمی‌کنند. پس نخستین تفاوت در این است که حزب واقعی داشته باشند یا نه.
   دوم:  درست است که خانم تراس قربانی این ساز و کار شده اما از نردبان همین ساز و کار بالا آمده بود. کما این‌که یکی از گزینه‌های جانشینی او وزیر سابق دارایی –  ریشی سوناک  – است که بوریس جانسون نخست‌وزیر پیشین را به استعفا واداشت. به بیان دیگر اگر این ساز وکار نبود خود خانم تراس به نخست‌وزیری نمی‌رسید. در برخی ساختارهای سیاسی البته پس از بالا آمدن از نردبان آن را برمی‌چینند. در یک دموکراسی اما نردبان را نمی‌توان برداشت و طبعا نردبان تنها برای بالا رفتن و جا خوش‌کردن نیست و گاه باید پایین آمد و استعفا محترمانه‌ترین شکل پایین‌آمدن از نردبان است. دموکراسی، مدرن است اما مثال نردبان قدیمی است چندان که مولانا می‌گوید:
   نردبان این جهان، ما و منی است
  عاقبت این نردبان افتادنی است

  لاجرم هر کو که بالاتر نشست 
  استخوانش سخت تر خواهد شکست
  سوم:  در نظام های پارلمانی تغییر دولت آسان‌تر از نظام های ریاستی است. اگر در آمریکا کنار رفتن رییس دولت به ندرت و دشواری اتفاق می‌افتد به خاطر آن است که ریاستی است و ریاست دولت با رییس جمهوری است و نخست‌وزیر ندارند حال آن که اگر در نظام پارلمانی/ نخست‌وزیری باشد امکان وقوع آن بیشتر است منتها در کشوری مثل ایتالیا به حد افراط رسیده و دولت ها را متزلزل کرده و در بریتانیا هم برخی نگران همین وضعیت شده‌اند به گونه ای که تیتر شمارۀ جدید مجله اکونومیست به طعنه چنین است: «به  بریتالیا  خوش آمدید» و دو واژۀ بریتانیا و ایتالیا را با هم آمیخت مثل اصطلاح « خصولتی » که در زبان فارسی ساخته شده از دو کلمۀ خصوصی و دولتی.  اکونومیست  در طرح روی جلد هم لیز تراس را در قامت یک جنگ جوی رومی کشیده با کلاه‌خودی جارویی، سلاحی چنگالی و سپری پیتزایی! که البته صدای ایتالیایی‌ها را درآورده است.

 
  در ایران دهۀ 20 اگر دولت‌ها به سرعت تغییر می‌کردند و یکی حتی فرصت جلب رأی اعتماد را هم پیدا نکرد به خاطر آن بود که نظام سیاسی هنوز پارلمانی بود و احزاب فعال بودند اما در دهه‌های 40 و 50 عملا شاه همه‌کاره شد و کار به جایی رسید که  امیر عباس هویدا  نخست‌وزیر سال های 1343 تا 1356 گفت من از تعبیر «شخص اول مملکت» تعجب می‌کنم آخر مگر در مملکت شخص دیگری هم داریم که ایشان شخص اول باشد؟ به خاطر همین تلقی بود که مردم نیز تغییر دولت‌ها پس از او را در سال های 56 و 57 را جدی نگرفتند.


   چهارم:  در نظام حزبی و پارلمانی نخست‌وزیر با یک برنامۀ مشخص رأی می‌گیرد. اگر نتواند اجرا کند یا خودش کنار می‌رود یا کنار گذاشته می‌شود. مثل مدیر یک ساختمان که مثلا با قبول پروژۀ نصب و راه‌اندازی آسانسور یا توسعۀ فضای سبز مسؤولیت می‌پذیرد و به دلایلی نتواند و ادامۀ مدیریت او بلاوجه می‌شود.

    پنجم:  دلیل دیگر استعفا همکاری نکردن وزیران است. این گونه نیست که رفقای خود را بیاورند و فردی با حکم بدوی انفصال خدمت مثلا وزیر شود تا شخص خود را وام‌دار رییس دولت بداند و در رودربایستی بماند.  بدین ترتیب نخست‌وزیر اگر هم بخواهد نمی‌تواند بماند چرا که از درون دولت و حزب هم تحت فشار قرار می‌گیرد. جای دیگر اگر چنین اتفاقی نمی‌افتد به خاطر این است که وزیر می داند اگر آقای الف رییس دولت یا رییس جمهور نبود هرگز در این جایگاه قرار نمی‌گرفت و از داوری یک برنامه تلویزیونی به وزارت نمی‌رسید! (ضعف یا ویژگی انگلستان در این زمینه البته این است که قانون‌اساسی مکتوب به مثابه سند واحد ندارد و مجموعه ای از قوانین، آدب و رسوم و معاهده‌ها که طی قرن ها وضع و اجرا شده اند نقش قانون اساسی را ایفا می کنند و به همین خاطر اگر نخست وزیر نخواهد برود مکانیسم قانونی واضحی وجود ندارد هر چند که تحت فشار ناگزیر است برود. در آمریکا البته با اصلاحیه بیستم قانون اساسی نحوۀ انتقال قدرت را توضیح داده‌اند و گرنه  دونالد ترامپ  می‌ماند و نمی‌رفت!)

  ششم:  مهم‌ترین عامل که جا داشت در رتبۀ نخست هم بیاید نظارت و پایش مدام احزاب رقیب و رسانه‌هاست. هر جا میل به استعفا کمتر است نقش رسانه کمتر است و هر جا که وادار به استعفا یا متمایل به آن‌اند شک نکنید حزب و رسانه دارند. در غیاب احزاب واقعی و رسانه های آزاد میل به ماند و نرفتن شکل می‌گیرد.

   هفتم:  لیزتراس پس از 45 روز می رود چرا که از بازگشت نومید نیست. میل به ماندن وقتی فزونی می‌گیرد که آیندۀ پس از آن تیره باشد حال آن که همین خانم تراس چه بسا چند صباحی دیگر دوباره نامزد نخست‌وزیری شود. زیرا می دانند به میز خود نمی‌چسبد و اگر بخواهند برود می‌رود. همین حالا گویا برای بوریس جانسون نخست وزیر قبلی که او هم با استعفا کنار رفت 100 امضا در پارلمان جمع‌آوری شده و یکی از بخت‌های نخست‌وزیری آینده است. با این وصف می‌توان گفت وقتی مسیر بازگشت به قدرت یا فعالیت بیرون از ساختار رسمی برای سیاست‌مدار بسته و دشوار باشد میل به ماندن فزونی می‌گیرد تا حذف نشود اما هنگامی که می‌تواند فعالیت کند و بازگردد چرا خود را از چشم مردم بیندازد؟

  هشتم:  در نظام‌های سیاسی شفاف شعار نمی‌دهند و مدام حرف نمی‌زنند بلکه شاخص‌ها حرف می‌زنند. مثل نتیجۀ یک تیم فوتبال که هر قدر هم مربی مدعی موفقیت باشد وقتی چند بازی متوالی را با نتایج ضعیف پشت سر گذاشته از او نمی‌پذیرند. در دنیای سیاست و اقتصاد هم شاخص‌ها برای همین تعریف شده‌اند و نیازی نیست یک رییس جمهوری بعد از 40 سال انقلاب فرهنگی از بازسازی فرهنگی سخن بگوید بلکه می‌گوید در آغاز دولت من فلان نرخ این قدر بود و من به این اندازه رساندم و یک سازمان مستقل هم تأیید کند.

  نهم:  درست است که مهم‌ترین برندهای یک کشور اقتصادی است و مثلا کره را با  ال‌جی  و  هیوندایی  و  سامسونگ  و آلمان را بنز و  ب‌ام‌و  ژاپن را با محصولات باکیفیت صنعتی می‌شناسیم اما رفتارها هم برند می‌سازد و با همین مکانیسم ها مصداق‌هایی از دموکراسی را پیش چشم جهانیان قرار می‌دهند.

   دهم : دست آخر این که بریتانیایی‌ها مُصرّند نوع پادشاهی خود را واقعی یا ظاهری با دیگر نقاط دنیا متفاوت نشان دهند تا تصویر پادشاه یا ملکه تشریفاتی در نظر آید و نگاه‌ها به لحاظ مسؤولیت به جانب نخست‌وزیر باشد.  در ایران 70 سال قبل هم تمام تلاش  دکتر مصدق  همین بود و خیر و صلاح شاه جوان را در سلطنت و نه حکومت و ادارۀ مملکت با کسب نظر ملت با مکانیسم انتخابات می‌خواست ولی شاه گمان سوء برد و پنداشت می‌خواهند تخت را از او بگیرند یا مملکت را به کمونیست‌ها بسپارند و همراهی نکرد. هر چند مصدق با استعمار انگلستان پنجه در پنجه انداخت اما عمیقا مشروطه خواه بود و با نزدیک ترین یار خود -  دکتر فاطمی  - در جمهوری خواهی حتی بعد از فرار شاه هم آوایی نکرد. شاه اما درنیافت و اصرار بر دخالت مستمر و شناخته شدن حکومت با نام خود داشت و  وقتی دریافت که دیر شده بود. نخست وزیر خانم تراس با مرگ  ملکه الیزابت  هم زمان شد و  حالا خبری از پادشاه نیست و همه از نخست وزیر سخن می گویند. اگر قایل به دست های توطئه باشیم می توان گفت تراس کنار رفته تا دنیا بداند این سلطنت از نوع مطلقه نیست هر چند این حدس بسیار ضعیف است ولی ناخواسته این دستاورد را داشته است.

وب گردی

    نظر شما