فرزند شهیدبهشتی: مسأله این نیست که شهیدبهشتی به ولایت فقیه اعتقاد داشت یا نداشت
علیرضا بهشتی اظهار داشت: مسأله این نیست که شهید بهشتی به ولایت فقیه اعتقاد داشت یا نداشت. مسأله این است که ولایت یا مسأله شخصی یا شورایی بودن در اندیشه شهید بهشتی متفاوت است از آن چیزی که در قانون اساسی و به خصوص بعد از اصلاحات سال 68 رخ داد که نه تنها یک گام به پیش نبود بلکه دو گام به پس بود.
به گزارش ۹ صبح؛ فرزند شهید بهشتی گفت: متأسفانه سایت انتشار آثار شهید بهشتی از سال 89 تاکنون سایت ما فیلتر است و با همه پیگیریهایی که کردیم متوجه نشدیم چرا و به چه دلیل بوده است.
علیرضا بهشتی در نشست «بازخوانی اندیشه و ابعاد شخصیتی شهید بهشتی» در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، گفت: وقتی با شخصیتی مثل شهید بهشتی مواجه میشویم یک وجه ممتازش این است که بین نظر و عمل رابطه متقابل برقرار میکند و در حوزه نظر ما با یک منظومه فکری سر و کار داریم؛ نه یک مجموعه پراکنده از اظهارنظرها یا اظهار عقیده و سلایق یا تفاسیر. یکی از ویژگیهای شهید بهشتی این است که آنگونه که میاندیشد، زندگی هم میکند و سعی دارد بین اندیشه عملش وفاق و هماهنگی وجود داشته باشد.
فرزند شهید بهشتی با اشاره به نظریه بحران معرفت شناختی، تأکید کرد: همه ما در زندگی فردی و اجتماعی دچار بحرانهای معرفت شناختی میشویم. یعنی تا دیروز یک تفسیری در اختیار ما بود و از دریچه آن که نگاه میکردیم همه چیز سر جای خودش بود؛ و این به ما یک رضایت و آرامش میدهد و پیرامون ما را برای ما فهمپذیر میکند. اگر این تفسیر در بزنگاههای مختلف با چالش مواجه شود، یک راه این است که با استفاده از منابع درونی خودش یک تفسیر جایگزین را ارائه میدهد که مردم را قانع کند و پرسشهای آنها را پاسخ بدهد. اگر نتواند پرسشها را پاسخ بدهد، من که میان تجربه خودم و باورها و عقایدم یک تضاد میبینم چه کار باید بکنم؟ تجربه را که نمیتوانم عوض کنم و باورها و عقیدهام را عوض میکنم.
وی افزود: در مواجهه با بحران معرفت شناختی گاه انسانها به یک خودآگاهی دست یافتهاند که میدانند این یک بحران معرفت شناختی است و میدانند خود روایتی که دچار بحران شده در یک بافت و روایت بزرگتر قرار دارد و به عنصر زمان، مکان، زمینه فرهنگی و تاریخ توجه میکنند. بعضی وقتها هم حتی فلاسفه به این مسأله بی توجه هستند. مثلا دکارت وقتی نمیتواند جهان را با مبانی قرون وسطی تفسیر کند، فکر میکند میتواند آن را کاملا کنار بگذارد و یک چیزی را از صفر خلق کند. بنابر این، یک دیدگاه معرفت شناختی از ناکجا را مطرح میکند و میگوید سعی میکنم خودم را از زمان و مکان بیرون بکشیم و توجه ندارد خود این انفکاک در بستر فرهنگی که او بزرگ شده ریشه دارد.
علیرضا بهشتی اظهار داشت: عقل بشر گام به گام میتواند به چیزی برسد، نظریهای میدهد و دستاوردهایی را تجربه میکند. حتی فهم ما از وحی در قالب زمان و مکان در ذهن ما مینشیند و حتی قرائت ما از دین همین طور است اما تجربه تاریخ به ما نشان میدهد که بشر در 300 سال اخیر توانسته با همین معرفتهای نسبی زندگی خودش را بهبود ببخشد؛ و این یک دستاورد است. اشکال ندارد که روزی به نتایجی برسد که ممکن است با نتایج 100 پیش متفاوت باشد.
وی افزود: این در مورد مکاتب هم است. امروزه خیلی بحث میشود که از این منظر این موج گسترده دینگریزی، موج محدودتر دینستیزی و یا قهر با دینداری بسیار طبیعی است و جدید هم نیست؛ در طول تاریخ بشر همواره پیش آمده است. زمانی شما قرائتی از دین ارائه میکنید که پاسخ پرسشهای زمانه را میدهد ولی اگر این دین نتوانست پاسخهای قانع کننده بدهد، چه انتظاری دارید که افراد دست روی دست بگذارند و با این بحران سر کنند؟! عقل بشری چنین حکمی نمیکند و خداوند هم از انسان نمیخواهد که چنین کاری کند.
فرزند شهید بهشتی یادآور شد: زمانی گفتهاند این دین آزادیبخش در عرصه بیرون و رهایی بخش در عرصه درون است. چه چیزی بهتر از این؟! بعد تجربه به ما نشان میدهد که از آن آزادی بخشی چیزی باقی نمانده و آن رهایی بخشی هم اتفاق نمیافتد و بخشی به خاطر این است که آن آزادی بخشی اتفاق نیفتاده است. در این صورت انسان یا باید نپذیرد که دچار بحران معرفت شناختی شده و آن موقع دچار فروپاشی ذهنی میشود و یا باید فهم کند که دچار بحران معرفت شناختی شده و صورت بندی جدیدی میآورد که بتواند سؤالات او را پاسخ بدهد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با تأکید بر اینکه ما از نقد شهید بهشتی استقبال کردهایم و جلساتی هم داشتهایم، گفت: دهه 70 حداقل چهار جلسه را توانستیم در دانشگاههای مختلف برگزار کنیم و قصد ادامه هم داشتیم ولی به هر حال شرایط اجتماعی همکاریهای لازم را از طرف دانشگاهها فراهم نکرد. بعضی وقتها نقدها واقعی و مبتنی بر آثار باقیمانده از آثار ایشان نبوده و نیست و بعضی از آنها که به متون باقیمانده از ایشان بر میگردد را در سایت بنیاد نشر آثار منتشر کردهایم و میکنیم. اما متأسفانه از سال 89 تاکنون سایت ما فیلتر است و با همه پیگیریهایی که کردیم متوجه نشدیم چرا و به چه دلیل بوده است.
مسأله این نیست که شهید بهشتی به ولایت فقیه اعتقاد داشت یا نداشت
علیرضا بهشتی اظهار داشت: مسأله این نیست که شهید بهشتی به ولایت فقیه اعتقاد داشت یا نداشت. مسأله این است که ولایت یا مسأله شخصی یا شورایی بودن در اندیشه شهید بهشتی متفاوت است از آن چیزی که در قانون اساسی و به خصوص بعد از اصلاحات سال 68 رخ داد که نه تنها یک گام به پیش نبود بلکه دو گام به پس بود.
وی افزود: به هر حال هر فرد یا جامعهای میتواند دچار بحران معرفت شناختی شود. شهید بهشتی میگوید بزرگترین وجه ممیز انسان نسبت به جانداران دیگر این است که انتخابگر است و باید عرصه برای انتخاب او فراهم باشد و انتخابگری آزادی و آگاهی میخواهد. البته پیامد انتخابگری قبول مسئولیت است که مسئولیتهای پنجگانه را مطرح میکند. به هر حال خود شهید بهشتی به خصوص در کتاب امر به معروف و نهی از منکر میگوید انسان موجودی است که همواره در سر دوراهیها، سهراهیها، چهارراهیها و چند راهیها قرار میگیرد و باید تصمیم بگیرد و انتخاب کند.
فرزند شهید بهشتی یادآور شد: این روزها به دلیل ناکامی نظام برخاسته از انقلاب در شکل دادن به یک جامعه سالم، و جامعهای که بهروزی مردم را تضمین و حداقل بخشی از وعدههای داده شده در طی انقلاب را محقق کند، این مسأله پیش آمده که جریان متدینین سنتگرای ما میگویند ما گفتیم عاقبت تشکیل حکومت در زمان غیبت معصوم همین میشود و ما که گفتیم این کار را نباید کرد، یک چیزی میدانستیم.
وی ادامه داد: این دوستان چند نکته را توجه نمیکنند و یا حداقل ما را روشن نمیکنند. یکی اینکه ما فقط متدینین سنتگرا و نواندیش نداریم و مدعیان اسلام سیاسی هم داریم که اتفاقا به لحاظ مبانی فقهی به هیچ وجه نواندیش نیستند ولی اعتقاد دارند که باید برای شکل دادن حکومت اسلامی تلاش کرد. اما همین فقه برای اداره کفایت میکند و ما فقط باید نهادهای جامعه را بر اساس آن سامان بدهیم. در دهههای 40 و 50 یک جریانی هم به نام «نواندیشان دینی» شکل گرفت که طیف گستردهای دارد. چون در یک زمانی جوانان تحصیلکرده جامعه ایرانی با این مسأله مواجه شدند که قرائت سنتی از دین پاسخگوی نیازهای بشر قرن بیستم نیست. یا باید دین را کنار میگذاشتند و جریانات مارکسیست پیش آمد و یا باید قرائتهای دیگری از دین ارائه میشد که توانایی دین در پاسخ به پرسشهای جدید را نشان بدهد.
علیرضا بهشتی گفت: شهید بهشتی سال 1349 مرکز تحقیقات اسلامی را تأسیس کرد و این کار آنقدر اهمیت داشت که ایشان سال 54 خودش را از آموزش و پرورش بازنشسته کرد برای اینکه به این کار برسد. طرفداران اسلام سیاسی گفتند الآن وقت مبارزه است و وقت این کارها نیست و شهید بهشتی میگوید این دوستان نه تنها به کار بلند مدت اعتقاد ندارند، بلکه حاضر نیستند بیایند و ما برای آنها توضیح بدهیم. شهید بهشتی این را درک میکند که باید برای بحرانهای شناختی پاسخ پیدا کرد.
وی افزود: امام بر قلبها حکومت میکرد و او را پذیرفته بودند. چون صدای خودشان را از گلوی امام شنیده بودند و او را کسی دانسته بودند که دارد درد و نیازهای آنها را میگوید. این همان امامی است که سال 42 عده اندکی دنبالش راه افتادند. من به آقای بهشتی گفتم بعد از امام چه میشود؟ ایشان گفت بعدش را قانون اساسی مشخص کرده است. گفتم چرا شورا؟ گفتند برای اینکه بعید است کسی پیدا شود که تمام تواناییهای لازم برای اداره کشور را در خودش جمع کرده باشد.
وی با تأکید بر اینکه شهید بهشتی نقد را با آغوش باز میپذیرد و تصحیح میکند، افزود: آقای بهشتی معتقد نبود اندیشههای او علی الدوام اثربخش است و ما هم چنین ادعایی نداریم. اگر بنا باشد بازنگری در قانون اساسی پیش بیاید، با اندیشههای شهید بهشتی و عقل مغایرت ندارد ولی متأسفانه برخورد دیگری میشود.
نظر شما