روایت ۳ زن از کابوس کابل طالبان

روایت 3 زن از کابوس کابل طالبان

راه طالبان به کابل باز شد شهری که بیشترین تدابیر امنیتی را داشت و حالا قدرت به دست این گروه تروریستی افتاده و شهر در تسخیر یکی از مخوف ترین گروه های جنایتکار است.

به گزارش 9 صبح؛ اما واقعیت همین است که افغانستان حالا تقریبا به دست طالبان افتاده و آنچه تصاویر منتشرشده و صحبت‌های مردم این کشور نشان می‌دهد، گرد وحشتی است که بر سراسر اسن کشور نشسته است؛ وحشتی که حتی مردانی را برای فرار بر بال‌های هواپیمای آمریکایی نشاند که بی‌توجه به حضور مردم در باند هواپیما پرواز کردند و تصویری آخرالزمانی از سقوط از بال‌های هواپیما خلق کردند.

طالبان می‌گویند عوض شده‌اند و حتی به زنان اجازه اشتغال و تحصیل خواهند داد. شاید عده‌ای بگویند قضاوت درباره رویه جدید طالبان زودهنگام است اما طی هفته‌های اخیر چند تصویر و خبر باعث تداوم بدبینی به این گروه شده است. روزهای اولی که برخی ولایت‌های افغانستان به دست طالبان افتاد، تصاویری از اطلاعیه‌ طالبان منتشر شد که زنان را ملزم به پوشیدن برقع و حضور در شهر با محارم می‌دانست و در همان روزها ویدئویی از تنبیه شدید یک زن با چوب از سوی طالبان فقط بخاطر نداشتن محرم به همراهش در خیابان به طور گسترده دست به دست شد. در همین روزها این خبر نیز که طالبان خانه به خانه می‌گردد و دخترهای بالای دوازده سال را برای ازدواج با اعضای خود می‌برد، منتشر شد.

طالبان اما با انتشار تصاویری از خود که به یک پزشک زن می‌گوید اجازه فعالیت دارد یا حضور در شبکه طلوع‌نیوز در برابر یک مجری زن تا حدودی توانست فشارها را از روی خود بردارد اما همین چند روز پیش به روی افرادی که فقط پرچم افغانستان را بالا برده بودند آتش گشود.

برای ارزیابی بهتر این اخبار ضد و نقیض، با زنانی از خود این کشور به گفت‌وگو نشستیم که مجموع آن نشان می‌دهد آینده وضعیت زنان و سایر موضوعاتی که مردم افغانستان نگران آن هستند در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. با این توضیح که بخاطر خطرات احتمالی از نام مستعار برای این زنان استفاده شده است.

«کیمیا» دختر ۲۵ ساله ساکن کابل است که زندگی اجتماعی موفقی داشته اما برای حفظ جانش، از گفتن جزئیات زندگی‌اش چشم می‌پوشیم. او حرف‌هایش را با ابراز نگرانی از بازرسی خانه به خانه طالبان برای دستگیری و مجازات زنان و افراد فعال و مخالف این گروه شروع می‌کند اما می‌گوید هنوز اطلاعات موثقی از شروع این جست‌وجوی خانه به خانه در دسترس نیست: «خبرهایی از دستگیری چند تن از فعالان شنیده شده و مطمئنیم که بازرسی خانه به خانه نیز آغاز خواهد شد.»

او از دوران قبلی حکومت طالبان چیزی به یاد ندارد اما پدرش در آن زمان بیش از یک سال زندانی طالبان بوده، مادرش اجازه کار در بیرون از منزل نداشته و خواهر بزرگ‌ترش که بعد از بسته‌شدن مکتب دختران از تحصیل بازمانده بود، از طریق کاری در خانه، هزینه خانواده را تامین می‌کرد: «در آن زمان طفل بودیم اما کتاب‌ها و ویدئوها نشان می‌دهد و تاریخ شاهد است که طالب چه ظلمی بر مردم افغانستان روا داشته و از هیچ ظلمی خصوصا نسبت به زنان دریغ نکرده است. زنان قربانیان اصلی جنگ و دوره حکومت طالبان بودند. حتی حق شرعی خود یعنی تحصیل را نداشتند. بدون محرم نمی‌توانستند بیرون بروند و باید حتماً برقع می‌پوشیدند.»

طالبان دو چشم پدرم را گرفت

کیمیا همچنین می‌گوید در گذشته خواهرش که در آن زمان طفل بوده، چندین بار به خاطر پوشیدن پوتین بلند از سوی طالبان با شلاق تنبیه شده بود. دختر جوان باز هم تاکید می‌کند که چیزی از زمان طالبان به خاطر ندارد اما کتاب‌ها و روایت‌های اطرافیان برایش خیلی وحشتناک است: «وقتی پدرم بعد از یک سال و نیم از بند طالبان آزاد شد، مادرم را از صدایش شناخت. پدر به خاطر ضربه‌هایی که به سرش وارد شده بود، یک چشمش را از دست داده بود. در اواخر حکومت طالبان هم یک بار که پدر از خانه بیرون رفته بود، به دلیل اینکه ریش انبوه نداشت دستگیر شد و چشم دیگرش را هم از دست داد.»

حضور کمرنگ زنان در خیابان

او حالا به سختی از خانه خارج می‌شود و خانواده‌اش هم راضی به خروج او از خانه نیستند. اما کیمیا می‌گوید: «ما باید از خانه بیرون شویم. من هم وحشت دارم. وقتی از خانه بیرون می‌شوم فکر می‌کنم چیزی در تعقیب من است که ممکن است هر لحظه مرا از بین ببرد. فقط زنان این حس را ندارند، همه شهرها و حتی مردها دچار وحشتند. وحشتی در شهر پخش شده که در چشم هر کس و در زندگی روزمره مردم می‌توانیم ببینیم. مردان می‌ترسند و رفت و آمد زنان در بازار و شهر نسبت به قبل کمتر و کمرنگ‌تر شده است؛ حتی با چادر.»

گرد وحشت در افغانستان

ترس و وحشت کلماتی است که کیمیا بارها در حرف‌هایش از آن استفاده می‌کند و به شیوه های گوناگون و بدیع آن را توصیف می‌کند: «وقتی از خانه بیرون می‌شویم و وضعیت دستپاچه و ترسان مردم را می‌بینیم انگار که از آمدن قیامت خبر داریم. پلیس‌های طالبان که در ایستگاه‌ها ایستاده‌اند، از من لاغرتر و از لحاظ وضع جسمانی ضعیف‌ترند اما مردهای ما که خیلی هم قوی‌اند از آنها می‌ترسند. من تمام قدرت و انرژی خود را جمع کردم تا نترسم و بیرون شوم اما در چند قدمی همین طالب ضعیف بسیار ترسیده بودم. در حکومت قبلی مامور ترافیک هر چقدر کوشش می‌کرد که طفلی از سرک (خیابان) رد شود بسیار بدانجام بود. اما حالا کافیست طالب دست خود را تکان دهد. کسانی که پیاده هم باشند مکث می‌کنند و بعد دوباره حرکت می‌کنند. اینها همه از ترس و وحشتی است که بر اذهان مردم از قبل ماندگار شده است و مردم حالا هم می‌ترسند. گرچه می‌گویند طالبان عوض شده و حتی با تحصیل و کار زنان مشکلی ندارد اما حکومت هنوز به شکل رسمی آغاز نشده و ما نمی‌دانیم این حرف‌ها حقیقت دارد یا نه.»

با همه ادعاهایی که درباره تغییر طالبان مطرح می‌شود، شنیده‌ها حاکی از آن است که طالبان در مناطقی بازرسی خانه به خانه را شروع کرده است: «نمی‌دانیم شنیده‌ها چقدر حقیقت دارد اما مکان و سرنوشت برخی از زنان فعالی که دستگیر شده‌اند مشخص نیست. طالبان این خبرها را رد می‌کند و می‌گوید برخی از نام آنها استفاده می‌کنند اما هنوز حقیقت مشخص نیست. تجربه‌ای که ما از طالبان داریم نشان می‌دهد شنیده‌ها نمی‌تواند دروغ باشد.»

شهر خاموش و آینده‌ای که با خاک یکسان شد

کیمیا درباره وضعیت شهر نیز می‌گوید: «وقتی بیرون می‌شویم شهر در سر و صداست اما وقتی عمیق فکر می‌کنیم همه در سکوت قرار دارند. شهر، سرک‌ها (خیابان‌ها) و مردم همه خاموشند و این سکوت را با قلبمان می‌شنویم. ما هیچ وقت فکر نمی‌کردیم روزی طالب برگردد و همه برنامه‌ریزی‌هایی که برای زندگی و آینده خود داشتیم با خاک یکسان شود.»

مبارزه می‌کنیم

او اما به سکون و ناامیدی اکتفا نمی‌کند بلکه از مبارزه و روزهای روشن می‌گوید: «الان فقط در خانه نشستیم و منتظر روزی هستیم که ما را با خود ببرند. اما ما خاموش نمی‌نشینیم. این وضعیت ادامه پیدا نمی‌کند. ما ادامه می‌دهیم و مبارزه می‌کنیم. ما در جنگ متولد شدیم، در جنگ بزرگ شدیم و زندگی و جوانی‌مان در جنگ گذشت. اما نسل بعد از ما باید در آرامش باشد. ما مزه آبادی و آزادی را نچشیدیم اما آبادی و آزادی نسبی‌ای که داشتیم خیلی شیرین بود. حالا فکر می‌کنم که اگر واقعاً آرام و آزاد باشیم چقدر شیرین‌تر خواهد بود. گرچه ما آن آرامی را به دست نیاوردیم اما من و هم‌نسل‌هایم کوشش می‌کنیم نسل‌های بعدی ما آن را تجربه کنند و بتوانند آباد و آزاد زندگی کنند.»

جهان به ما پشت کرد، کشور هم‌زبان و هم‌فرهنگ مهاجران را بپذیرد

کیمیا در ادامه از کشورهای دیگر گلایه می‌کند که به افغانستان پشت کردند و صدای زنان و طفلان این کشور را نشنیدند: «سال‌ها در افغانستان فقط به خاطر آرامی، آبادی و آزادی، جنگ بود. اما امروز تمام جهان، ما را به حال خود رها و به ما پشت کرده است. ما هیچ وقت صلح را تجربه نکردیم. تمام جوانان، کهنسالان و خردسالان افغانستان در آرزوی این هستند که یک روز آرام باشند و جنگی نباشد. ما از ایران که هم‌زبان و هم‌فرهنگ ماست توقع بیشتری داریم. ما از ایران می‌خواهیم وقتی می‌بیند وطن ما آرام نیست مهاجران را با آغوش باز قبول کند. امروز یک وضعیت غیرقابل انتظار در افغانستان حاکم شده که مردم از ترس جانشان و صدمه‌رسیدن به فامیلشان فرار می‌کنند.»

اینجا دیگر گریه امانش نمی‌دهد: «هیچ کس دوست ندارد از وطن خود مهاجرت کند. بودن در وطن یک حس خیلی دوست‌داشتنی است که نمی‌توانیم در آرام‌ترین کشور دنیا نظیر آن را تجربه کنیم. من قلبا دوست دارم در وطن خود بمانم و به آن خدمت کنم. می‌دانم خواب و آرامشی که در کشور خودم دارم در کشور دیگری نخواهم داشت حتی اگر آن کشور هم‌زبان من باشد. از طرف دیگر تمام کسانی که مهاجرت می‌کنند، ترس این را دارند که فامیلشان صدمه ببیند و اذیت شوند. خانواده‌ام بارها از من خواسته‌اند که پاسپورت بگیرم و درخواست پناهندگی دهم. من می‌گویم وطن بسیار بسیار زخم خورده است اما هنوز ما را نرانده است. من حتی اگر با فشار خانواده پناهنده شوم، جای دیگری دوام نمی‌آورم و باز هم به افغانستان برمی‌گردم.»

صدای ما شوید

او در پایان از کشورهای همسایه، رسانه‌ها، فعالان مدنی و زنان خواست که «امروز که جهان به ما پشت کرده و طالبان در کوشش است مانند ۲۰ سال پیش صدای ما را خفه کند، آواز ما را بند کند و گلویمان را بسته کند، لطفا صدای ما شوید. اگر امروز می‌خواهند صدای ما را قطع کنند، شما کوشش کنید، حنجره ما شوید، صدای ما شوید و صدای ما را بشنوید.»

سرنوشت‌ نامعلوم دستگیرشدگان

«هانیه» دختری ۲۰ ساله اهل کابل است که از قضا دستی هم بر قلم دارد. تازه می‌خواسته وارد دانشگاه شود ولی با تسخیر کشور از سوی طالبان فکر می‌کند همه درها به رویش بسته شده است. شرایط کابل را نگران‌کننده توصیف می‌کند و می‌گوید طالبان خانه به خانه به دنبال کسانی هستند که با حکومت همکاری داشته‌اند، علیه این گروه فعالیت داشته‌اند یا صدایی بلند کرده‌اند و مشخص نیست بعد از دستگیری چه بلایی بر سر این افراد می‌آید: «هر لحظه صدای گلوله و انفجار به گوش می‌رسد. بیرون، گردشهر رفتن ممکن نیست. همه هراس دارند. هر لحظه صدای شلیک شنیده می‌شود. ما هم در سال‌های گذشته تجربه تلخی داشتیم اما نمی‌خواهیم نسل‌های دیگر همان تجربه‌های گذشته برایشان تکرار شود. کشورهای همسایه همگی ما را در بحران کنونی تنها گذاشتند. مردم قصد داشتند و دارند که از کشور خارج شوند اما همه مرزها و درهای برون‌رفت از افغانستان بسته شده است. کشورها حاضر به کمک به افغانستان نشده‌اند و فقط توانستیم کمکی از هند داشته باشیم که به خبرنگاران و فعالان مدنی ویزا داد اما سرنوشت میلیون‌ها زن، جوان، کودک و بزرگ دیگر چه خواهد شد؟ کشورهای همسایه و جهان به افغانستان کمک کنند تا حداقل مردمی که از طالب هراس دارند یا قرار است به آنها ضرر برسد، از کشور بیرون شوند.»

البته اینها تجربیات کابل است و روایت‌ها از نقاط دیگر افغانستان تلخ‌تر است و مایه نگرانی بیشتر: «زنان در ولایت‌های دیگر از جمله تخار، قندوز و بدخشان روایت‌های تلخی دارند. دخترها در بدخشان ربوده شدند و سرنوشتشان مشخص نیست. در تخار طالب سه زن را در ملاءعام سنگسار کردند، فقط به جرم اینکه برقع بر سر نداشتند. این یک روایت وحشتناک است. زنانی هم به جرم اینکه محرم نداشتند دستگیر و شکنجه شدند و سرنوشتشان مشخص نیست. روایت‌های مختلف وحشتناک از هرات هم به گوش می‌رسد و همه از هر طریق ممکن کوشش می‌کنند خودشان را نجات دهند.»

او اما وضعیت کابل را جور دیگری به تصویر می‌کشد: «ما در کابل هستیم، آفتاب در بیرون است، کابل روز است، اما من فکر می‌کنم شب و همه‌جا تاریک است. این شهر خود ما نیست. ما بی‌وطن شده‌ایم. طالبان وطن را از ما گرفته و آزادی‌های ما را سلب ساخته است. چیزهای زیادی از ما گرفته شده اما ما مبارزه می‌کنیم و دوباره همه حقوق، آزادی‌ها، وطن و هر دار و نداری که داشتیم دوباره از چنگ طالبان آزاد می‌کنیم.»

تاریخ افغانستان امروز صفر است

او از کتاب «هزاران خورشید تابان» تالیف خالد حسینی یاد می‌کند و می‌گوید خودش ۲۰ سال پیشِ افغانستان را ندیده اما فکر می‌کند خالد حسینی وضعیت امروز افغانستان را در آن کتاب به قلم کشیده است: «ما فقط قصه‌های آن روزها را از اقوام شنیده یا در کتاب‌های تاریخ خوانده بودیم اما حالا عین همان روزهای تلخ را پیش روی خود می‌بینیم. تاریخ تکرار می‌شود و ما مظلوم‌تر از قبل میان یک دره سیاه گیر مانده‌ایم.»

هانیه مهم‌ترین دغدغه زنان افغانستان در این روزهای پرآشوب را ازدست‌دادن ارزش‌هایی می‌داند که در ۲۰ سال اخیر با تلاش‌ها و قربانی‌های بسیار به دست آورده‌اند: «این قربانی‌ها ظرف دو هفته از دست رفتند و شرایط دشوارتری از گذشته پیش روی ماست. ما مجبوریم حداقل ۲۰ سال دیگر تلاش کنیم تا به ارزش‌های چند سال قبل برگردیم. تاریخ افغانستان امروز ۱۴۰۰ نیست، تاریخ افغانستان امروز صفر است. ما به گذشته برگشتیم. اما نمی‌خواستیم به گذشته برگردیم.»

او اما از ناامیدی نمی‌گوید بلکه معتقد است این پایان کار نیست و این کابوس وحشتناک روزی به پایان می‌رسد.

او درباره اخباری که از ازدواج اجباری کودکان بالای ۱۲ سال در افغانستان منتشر شده نیز می‌گوید: «یکی از دلایل اصلی که برخی خانواده‌ها می‌خواهند از افغانستان بیرون شوند، هراس از ازدواج اجباری دخترانشان با طالبان است و بیشتر خانواده‌هایی که دختر نوجوان دارند، می‌خواهند از کشور بیرون شوند. البته آنها کسانی را به بردگی جنسی می‌گیرند که از آنها می‌ترسند و همیشه سکوت کردند اما کسانی که نمی‌ترسند و مخالفت می‌کنند سرانجامشان چیزی به جز مرگ نیست.»

زندگی کابل رنگ داشت

هانیه و دختران و جوانان دیگر افغانستان در سال‌های اخیر از زندگی در کابل لذت برده‌اند؛ لذت‌هایی که حالا نگرانند برایشان آرزو شود: «کابل کافه‌های زیادی دارد که دختران و جوانان با بی‌خیالی در آنجا می‌خندیدند و حرف می‌زدند. کتابخانه‌ها ایجاد شده بود و برنامه‌های مختلف فرهنگی برگزار می‌شد. زندگی کابل تا همین سه هفته پیش رنگ داشت اما یک‌شبه همه چیز تغییر کرد. امروز در کوچه‌های کابل حتی آرایشگاه‌هایی که عکس زنان را پشت دروازه‌های خود داشتند مجبور شدند روی آن عکس‌ها رنگ سفید بزنند تا طالب برایشان دغدغه ایجاد نکند و کافه‌ها و دفترها بسته شدند.»

ما زنان دیروز نیستیم

اما او باز هم این روزها را پایان ماجرا نمی‌داند و از مقاومتی می‌گوید که در زندگی روزمره مردم جریان پیدا کرده است: «فعالان مدنی و گروه‌های مختلف تصمیم گرفته‌اند از خانه بیرون شوند و به طالب نشان دهند این شکنجه، زندانی‌شدن و اسارت را پذیرفتنی نمی‌دانند. به همین دلیل دختران و زنان شاغل بر سر کار خود رفتند. اخیراً هم تصویر خانم اتکپال در رسانه طلوع نیوز بطور زنده پخش شد. این چیزها نشان می‌دهد طالبان امروز نمی‌توانند مثل دیروز باشند، هر چند می‌توانند خشن باشند که هستند. طالب تغییر نکرده و بدتر و وحشی‌تر از دیروز است اما ما هم زنان دیروز نیستیم. این حق را به طالب نمی‌دهیم که آزادی ما را سلب کند و ما را مجبور کند برقع سر کنیم. ما به کار و زندگی و داشتن آزادی‌های خود ادامه می‌دهیم و حتی بیشتر از این آزادی‌ها را می‌خواهیم.»

هانیه البته گلایه می‌کند از خبرنگاران و فعالان مدنی ایران که برخلاف کشورهای دیگر هنوز سراغی از همسایه‌های افغانستانی خود نگرفته‌اند: «جمیع دختران حیران شده بودیم که چطور شده کشور هم‌زبان و همسایه ایران با ما در تماس نبودند.»

وضعیت هرات، متفاوت از کابل

«سلیمه» دختری ۲۶ ساله و شاغل است که در هرات زندگی می‌کند و معتقد است روایت‌هایی که از ولایت‌های مختلف درباره اعمال خشونت طالبان به گوش می‌رسد تا حدودی صدق می‌کند: «جغرافیای هرات مبداء و آغاز تحت حاکمیت قرار گرفتن طالبان بود. بسیار خوب به یاد دارم که پنجشنبه‌شب که هرات تحت حاکمیت قرار گرفت، تمام مردم در شوک بودند و هیچ کس باور نمی‌کرد که اینقدر زود هرات به گفته بسیاری تسلیم داده شود و یا به نوعی فروخته شود. مردم با تمام حیرانی منتظر اتفاقات روزهای آینده بودند. طی بیست و چهار ساعت، کمتر و یا بیشتر، طالبان نیروهای خیزش  مردمی که در راسشان امیرمحمد اسماعیل‌خان بود را خلع سلاح کردند و او به نوعی به حبس خانگی در آمد و طالبان بسیار زود تمام تجهیزات نظامی را در اختیار گرفتند. زمانی که این اتفاقات پی در پی افتاد، نگرانی مردم روزافزون شد، اما کابل تنها ولایتی بود که همه فکر می‌کردند ممکن است تنها راه بیرون‌رفت از این شرایط باشد. حتی مردم زیادی در صدد این بودند از هر راه ممکن خود را به کابل برسانند و جان فامیلشان را نجات دهند. اما با ورود طالبان و با توجه به ترس و هراسی که از طالبان دیروز بود و آوازه‌هایی مبنی بر اینکه دختران بالای ۱۲ سال به نکاح طالبان درمی‌آیند، به نظر می‌رسد ماموران دولتی و خبرنگاران و مخصوصا خبرنگاران زن، بیشتر از همه در خطرند. همه اینها دست به دست هم داد که مردم راهی کابل شوند و نتیجه این شد که فرودگاه کابل مأمن امنی شد اما بسیار زود کابل هم تحت حاکمیت قرار گرفت.»

سلیمه فرار غنی را یکی از عوامل هرج و مرج در کابل می‌داند: «بعد از فرار غنی که بین مردم وجهه خوبی نداشت، کابل دچار هرج و مرج شد و اتفاقات ناگواری در میدان هوایی کابل رخ داد که جهانیان باخبرند.»

در هرات خبری از تحصیل و اشتغال زنان نیست

و اما برگردیم به هرات. ترس و وحشت فصل مشترک حرف‌های مردم افغانستان در این روزهاست. سلیمه درباره وضعیت هرات می‌گوید: «هرات در این یک هفته تمام لحظه‌ها را با ترس و وحشت سپری کرده است. روزهای اول با وجود اینکه گفته شد دختران و پسران می‌توانند به دانشگاه بیایند اما در عمل مخالف این گپ (حرف) صورت گرفت. طالبان عملا مانع عبور دختران و همچنین استادان زن به صحن دانشگاه شدند. فعلا در هرات بعد از چند روز حاکمیت، خشونتی صورت نگرفته و زنان همان پوشش سابق خود را دارند. قضیه محرم‌داشتن هم در هرات جدی نیست و رفت و آمدها جریان دارد. مراسم عاشورا و دهه محرم با امنیت کامل برگزار شد و حتی طالبان هم در مراسم حضور داشتند. البته در این یک هفته تحت حاکمیت طالبان هرازگاهی اعلامیه‌هایی صادر می‌شد مبنی بر پوشش آقایان که تاکید به گذاشتن ریش و پوشیدن لباس افغانی داشتند. اعلامیه‌هایی هم درباره ادای نماز و شرکت در نمازهای جماعت و تعیین نرخ مواد غذایی منتشر شد. اما وضعیت مخابراتی زیاد مساعد نیست و با قطع و وصل اینترنت روبه‌رو هستیم. دوره‌های آموزشی هم هنوز خالی از حضور دختران هستند.»

چرا تغییر طالبان باورپذیر نیست؟

اما او هم مانند دیگران به این روزهای طالبان خوش‌بین نیست: «فعلا طالبان می‌خواهند یک چهره متفاوتی از خود نشان بدهند و بگویند که تغییر کردند. اما وقتی قتل عام ۱۲ نفر از مردم هزاره در غزنی یا تخریب تندیس شهید مزاری یا برخورد در مقابل مردم جلال‌آباد که می‌خواستند بیرق کشور را به اهتزاز در بیاورند را می‌بینیم، قبول‌کردن اینکه امروز طالبان آزاداندیش و متحول شدند بسیار سخت است.»

سلیمه در این شرایط خواستار کمک جهانی و منطقه‌ای به بهبود اوضاع افغانستان است و معتقد است حالا نیاز به این کمک بیش از هر زمان دیگری است. او از کشورهایی که در همان روزهای اول، حاکمیت طالبان را پذیرفتند و حمایت خود را به نوعی اعلام کردند هم انتقاد می‌کند و می‌گوید: «این در حالی است که خواست مردم افغانستان این نیست. از طرف دیگر توقع می‌رفت حداقل ایران مرزهای خود را به سمت هجوم مهاجرین باز می‌کرد و سیاست صلح‌آمیزی را پیش می‌گرفت. نه‌تنها ایران بلکه خواست ما از تمام همسایه‌های منطقه و خاورمیانه این است که در بخش ویزا و مهاجران، رفتار مسالمت‌آمیزی داشته باشند.»

او همچنین از برخورد جدی با سارقان در این روزها خبر می‌دهد؛ تا جایی که در روزهای اخیر قرار بود در پیش چشم همگان در یکی از چوک‌های هرات به عنوان محاکمه سارقان، قطع عضو بدن صورت گیرد.

آینده زنان در ابهام

سلیمه اما از ابهام و تاریکی آینده می‌گوید، چرا که طالبان هنوز هیچ چیز را صریح و مشخص اعلام نکرده است: «همچنان سخنگوی طالبان آقای مجاهد صریح عنوان نکردند که آیا بانوان خبرنگار می‌توانند کار کنند؟ منظورشان از حجاب شرعی چیست و چه تعریفی دارند؟ بنابراین همه چیز فعلا در یک لفافه قرار دارد. تا همین لحظه که من همراهتان حرف می‌زنم با وجود اینکه در رسانه‌های مطرح کابل بانوان خبرنگار اجازه یافتند که سر وظیفه بروند اما متاسفانه کسانی که در هرات هستند هنوز این اجازه را دریافت نکرده‌اند.»

کسانی که می‌مانند باید هنر مقاومت را یاد بگیرند

او در پایان از نگرانی‌هایی که برای کشورش دارد می‌گوید؛ ترس و واهمه از اینکه افغانستان مکانی برای داعش و دیگر تروریستان شود و نگرانی از خروج مغزها از کشور: «من فکر می‌کنم همه افغانستانی‌ها توانایی خروج از کشور را ندارند. امروز کسانی که می‌مانند باید هنر مقاومت را یاد بگیرند و اجازه برگشت به وضعیت دو دهه قبل را ندهند. امروز جامعه جهانی در این قسمت باید همکار باشد. ما امروز شاهد فرار مغزهای مغز کشور هستیم که بسیار تلخ و به‌نوعی فاجعه‌بار است.»

وب گردی

    نظر شما