دانش آموز کلاس یازدهمی قاتل شد / پدرم تبر را برداشت من هم با چاقو زدم
«امیرعلی» نوجوان 17 ساله ای که به اتهام جنایت در پارک معروف به شهرستانی، با دستورهای ویژه قاضی محمود عارفی راد (قاضی ویژه قتل عمد) و با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی دستگیر شده است،.
از چند ماه قبل مصرف قرص های اعصاب و خواب آور را آغاز کرده بودم به گونه ای که گاهی تعداد زیادی از آن قرص ها را استفاده می کردم و در کلاس درس حاضر می شدم اگرچه همه ساعت های درس را در خواب و عالم خودم بودم و از موضوعات درسی چیزی نمی فهمیدم اما معلم ها نیز کاری به کارم نداشتند و من در همان عالم هپروت به سر می بردم تا این که در یک نزاع وحشتناک، دستم به خون آلوده شد و ...
«امیرعلی» نوجوان 17 ساله ای که به اتهام جنایت در پارک معروف به شهرستانی، با دستورهای ویژه قاضی محمود عارفی راد (قاضی ویژه قتل عمد) و با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات فنی سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) در خصوص زوایای پنهان قتل جوان 18 ساله افغانستانی پاسخ داد، در تشریح سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: از حدود 4 سال قبل به ورزش کشتی علاقه مند شدم و بعد از تعطیلی مدرسه به سالن کشتی می رفتم به طوری که خیلی زود در این رشته پیشرفت کردم و در مسابقات دانش آموزی به مقام های برتر دست یافتم و در نهایت در آخرین مسابقه ای که شرکت کردم، مقام سوم استانی را کسب کردم اما با تشویق برخی دوستانم متاسفانه به مصرف قرص های اعصاب و روان رو آوردم.
آن قرص ها به شدت خواب آور بودند و من همیشه در حال چرت زدن بودم. احساس می کردم در عالم هپروت هستم و از این رفتارهایم به گونه ای لذت می بردم. کارم به جایی رسید که هر بار تعدادی از این قرص ها را می خوردم و در کلاس درس نیز همواره خواب بودم اما هیچ کس کاری به من نداشت حتی معلمانم چیزی نمی گفتند. با آن که در کلاس یازدهم و در مدرسه ای تحصیل می کردم ولی به خاطر همین رفتارها و مسیر خلافی که در پیش گرفته بودم به درس ومدرسه اهمیتی نمی دادم این درحالی بود که مدیران و معلمان مدرسه نمی دانستند که من به مصرف این قرص ها معتاد شده ام.
هر روز مقدار مصرفم بیشتر می شد و با آن که در آستانه دعوت به مسابقات بزرگ تر بودم ولی حال خودم را نمی فهمیدم. از سوی دیگر هم اگر از این قرص ها مصرف نمی کردم، حال بدی داشتم و دست به رفتارهای وحشتناکی می زدم. دیگر فقط به خاطر عادت روزمره، کتاب هایم را برمی داشتم و به مدرسه می رفتم ولی در واقع فقط به فکر تهیه قرص بودم و هرچه از پدرم پول می گرفتم به همراه برخی از دوستانم صرف خرید قرص می کردم تا این که آن شب وقتی کنار پنجره اتاق نشسته و در عالم خودم بودم، ناگهان در همان حالت خواب و بیداری چند جوان را در پارک بولوار شهرستانی دیدم که با پدرم درگیر شده اند چرا که پدرم پاکبان آن پارک بود و از داخل منزلمان درون پارک به خوبی دیده می شد.
خلاصه با دیدن این وضعیت، بلافاصله کفش هایم را پوشیدم و با سرعت خودم را به پارک رساندم. چاقویی را برداشتم و با آن به طرف چند جوان مذکور حمله ور شدم که یکی از آن ها مقابلم قرار گرفت و من هم تیغه چاقو را بر پیکرش فرود آوردم. پدرم نیز تبر در دست داشت و با آن ها درگیر بود. بعد از آن که متوجه شدم یکی از آن ها را به قتل رسانده ام، از محل فرار کردم که بعد هم کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند...
نظر شما