شرم چیست و چه فرقی با احساس گناه دارد؟

شرم چیست و چه فرقی با احساس گناه دارد؟

معمولاً شرم به طور ناگهانی ایجاد می‌شود و زمانی که محتوایی که باید پنهان می‌ماند، ناگهان آشکار می‌شود. شرم تجربه می‌شود که گویی نقابی که شخص برای پنهان‌ ردن خود زده، به ناگاه برداشته شده و ضعف‌ها و زشتی‌هایش برهنه و نمایان در معرض دید دیگران قرار گرفته است.

به گزارش 9صبح،توصیف و تعریف  شرم  سخت است اما "مانند ذره بنیادی اتم" حضور خود را از طریق ردپا و بقایای که پشت سر خود می گذارد نشان می‌دهد حضور نامرئی خود را به شکلِ نیازی برای کنار کشیدن از سَرِ خجالت، فرار یا ناپدید شدن (لوویس 1995، لوویس 1971) نشان می دهد. شرم این قدرت را دارد که شما را مانند باتلاق شنی به داخل خود بِکِشد، هر حس دیگری از خودتان را باطل کند و واکنش فلج کننده‌ای از سیستم عصبی پاراسمپاتیک را فعال کند که جریان سایر احساسات را مسدود می کند (لیون 2017، وَن ویلت 2010).
 شرم هیجانی است که زیر پوسته پنهانِ روان می‌خزد  و گاه سرخیِ آن بر چهره‌مان می‌نشیند، سپس به سرعت سعی می‌کنیم آن را پنهان کنیم و از آن بگریزیم. شرم در پستوی روان پنهان شده و غالباً اجازه بیرون آمدن و رخ نشان‌دادن ندارد. شرم همچون مه غلیظی است که باعث کوری دید می‌شود و یا فشار زیادی است که وقتی بار سنگینی را به دوش می‌کشیم بر گُرده خود احساس می‌کنیم.
نکات مهم
►شرم احساسی اجتماعی است که توسط انجام کاری، حتی در خلوت، برانگیخته می شود که هنجار اجتماعی یا انتظار برداشت شده‌ای را نقض کند.
►شرم خفیف طبیعی است اما "شرم عمیق" تنظیم احساسی و گسترش احساس امنیت فرد در ارتباط با دیگران را مختل می کند.
►شرمسار کردن حاوی این پیام است که "مشکل شما چیست (دردت چیه؟) و می تواند توسط شیوه فرزندپروری بیش از حد انتقادکننده، غیرپاسخگو یا اقتدارگرا انتقال داده شود.
►شرم می‌تواند ناخواسته از طریق والدینی به کودکان فرافکنی شود که خود تاریخچه  بررسی نشده تروما و مورد بدرفتاری واقع شدن دارند.  
شرم یک احساس به شدت دردناکِ خودآگاه از در معرض دید قرار گرفتن (بر ملا شدن) و تحقیر شدن در چشم دیگران است (واقعی یا ذهنی) که منجر به کناره گیری و مخفی شدن می شود.
"مشکلی در من وجود دارد."
" من یک شکست خورده و انسان بی ارزشی هستم."
" من ضعیف، رقت انگیر و بازنده هستم."
" من نباید زاده می شدم."
این‌ها نشانه‌های بارزِ شرمِ عمیق و مزمن است. این موضوع با افسردگی، اضطراب (لیون 2017) و سایر نشانه‌های روانشناختی در ارتباط است که به عنوان مکانیزم دفاعیِ ناخودآگاه در برابر مطلع شدن از شرم و یا بخشی از عواقب آن عمل می کند.  
شرم احساس اجتماعی است  (کوزولینو 2014) که توسط انجام کاری، حتی در خلوت، برانگیخته می شود که هنجار اجتماعی یا انتظار برداشت شده‌ای را نقض کند (لیون 2017) و یک حس عمیق از عدم پذیرفته شدن و بیگانگی که به نظر استحقاق آن را داریم، باقی می‌گذارد و عموماً برداشت درونی از خودمان را تنظیم می‌کند. این موضوع می‌تواند به عنوان مثال در اعتیاد و رفتارهای خود تخریب گر دیده شود. نیاز به فرار از احساس شرم عموماً در ابتدا چنین اجبارهایی را فعال می کند، تسلیم آن ها شدن شرمِ بیشتری را بر می انگیرد، که به نوبه خود احساس شرم را تایید می کند و منجر به "پیش بینی خود واقعیت بخشی" (گاه رخ دادن چیزی را نه نتیجه روند طبیعی، بلکه نتیجه تلقین آن موضوع به خود یا نتیجه انتظارات قبلی فرد می‌دانند.) می شود که به طور ناخودآگاه درست همان چیزی است که مورد نیاز بوده است.  
ژان پل سارتر  مثالی از مردی می‌زند که از سوراخ کلید به درون اتاق سرک می‌کشد. ناگهان احساس می‌کند که صدای پا می‌شنود و فردی به درِ اتاق نزدیک می‌شود. صدای پای طرف مقابل، او را از فردی که در حال «نگاه کردن» بود، به فردی تبدیل می‌کند که در حال «نگاه شدن» است و در نتیجه از چشم‌چرانی خود شرمنده می‌شود. با اینکه هنوز کسی او را ندیده، او شرمنده می‌شود. به عقیده سارتر او شرمنده است، چراکه در حالتی است که گویی در معرض دیده شدن قرار گرفته است. شاید به همین خاطر باشد که زمانی که فرد دیگری در موقعیت شرم‌آور قرار می‌گیرد، ما هم شرمنده می‌شویم و روی خود را برمی‌گردانیم یا آنجا را ترک می‌کنیم.
به نظر می‌رسد که اولین واکنش فرد در نتیجه احساس شرم، «پنهان شدن» است. این تمایل به پنهان کردن خود می‌تواند به صورت ذهنی یا جسمانی‌ باشد. از منظر جسمانی، فرد خود را از دید دیگران پنهان می‌کند و سعی می‌کند دیگران او را نبینند و از نظر ذهنی، زمانی که محتوای شرم‌آور آنقدر سنگین است که فرد حتی در تنهایی‌اش هم نمی‌تواند به آن اجازه بروز بدهد، سرکوبش می‌کند و از به آگاهی درآمدن آن جلوگیری می‌کند. گویی که فرد در خود، یک «دیگری» را حمل می‌کند و نمی‌خواهد که او ضعف‌ها و شرم‌هایش را ببیند. در واقع شرم با بخشی از «خود خصوصیِ ما» پیوند خورده که دیگر خصوصی نیست و تبدیل به «خودِ برهنه» می‌شود. بنابراین ما می‌خواهیم بر این برهنگی روانی پرده‌ای بپوشانیم.
تفاوت شرم و احساس گناه
در زبان روزمره، اصطلاحات «شرم» و «احساس گناه» غالباً به جای یکدیگر برای توصیف احساساتی استفاده می‌شوند که مضر تلقی می‌شوند و بهتر است از آن‌ها دوری کرد. با این حال تحقیقات زیادی نشان داده است که شرم و گناه، احساسات متمایزی هستند و پیامدهای متفاوتی با خود به همراه دارند. (برای مثال لانسکی، ۲۰۰۵؛ لوئیس، ۱۹۷۱؛ پیرز و سینگر، ۱۹۵۳؛ پولور، ۱۹۹۹).
ما در اصل چیزی به اسم عذاب وجدان درروانشناسی نداریم. بهتر است به این احساس بگوییم «احساس گناه». ولی ولی به طور عامیانه آن را عذاب وجدان هم می نامیم. در هر صورت فرق زیادی بین احساس گناه و عذاب وجدان نیست. این یک احساس است که باعث فرسایش روح و روان ما می شود، بنابراین باید به فکر درمان آن باشیم.
شرم هیجانی است که وقتی احساس می‌کنیم ناکافی، ضعیف و ناتوان هستیم، تجربه می‌شود و از انفعال، درماندگی و احساس شکست ناشی می شود. اینکه فرد کمتر از چیزی است که آرزویش را دارد و از «ایده‌آل ایگو» کوتاه می‌آید.
به گفته هلن بلاک لوئیس، «تجربه شرم مستقیماً به خود مربوط می‌شود و در آن خود، کانون ارزیابی است. با این حال در احساس گناه، خود موضوع اصلی ارزیابی منفی نیست، بلکه چیزی که روی آن تمرکز می‌شود عمل اشتباه است.» برای مثال فرد شرمساری را در نظر بگیرید که به خاطر مصرف زیاد مشروبات الکلی در شب قبل، به محل کارش دیر می‌رسد و مورد سرزنش قرار می‌گیرد.

ممکن است او فکر کند: «عجب بدبختی هستم. چرا نمی‌توانم خودم را کنترل کنم؟» در حالی که یک فرد مستعد احساس گناه به احتمال زیاد فکر می‌کند: «از اینکه دیر حاضر شدم احساس بدی دارم. من باعث ناراحتی همکارانم شدم.»

احساس گناه از نظر علمی یعنی عواطف درونی منفی و تخریب کننده که منجر به سرزنش خود و میل به مجازات می شود.

در حقیقت احساس گناه ناشی از عمل است. کسی کار اشتباهی انجام داده و از مجازات می‌هراسد و از این نظر، اعتراف به گناه آسان‌تر از شرم است، چراکه گناه نشان‌دهنده قدرت و اختیار است، حتی اگر غیراخلاقی باشد و سرزنش شود. اما اعتراف به شرم به معنی ضعف و ناتوانی خود و حتی معیوب بودن است و ممکن است باعث شرمِ بیشتر شود.

نشانه های احساس گناه
فکرهای غیر اختیاری آزاردهنده که وقتی مهمان دل و ذهن ما می شود بعد از آن تقلیل انرژی صورت می‌گیرد و تجربه میکنیم بی حوصلگی و کلافگی را تجربه می‌کنیم مهمترین نشانه عذاب وجدان و احساس گناه است. دقت کنید اول باید غیر اختیاری باشد (یعنی تلاش نمی کنیم که عذاب وجدان داشته باشیم) مثل وقتی که در حال موزیک گوش کردن هستیم، در حال بازی با کودکمان هستیم، در حال دیدن فیلم هستیم یا داریم دوش میگیریم! در این حال ناگهان بعد از چند دقیقه هوشیار می‌شویم و می‌بینیم که دقایقی در حال فکر کردن به یک موضوع آزاد دهنده هستیم. معمولاً بعد از عذاب وجدان تا دقایق زیادی انگیزه‌ای برای زندگی کردن یا انرژی زیادی برای ادامه دادن نداریم. تحقیقات علمی نشان می دهد اگر ما طی دو هفته بیش از پنج بار چنین طرز فکری داشته باشیم به عذاب وجدان یا احساس گناه دچار شده ایم.

یک تعریف درست از احساس گناه و عذاب وجدان حتماً باید شامل این  چهار ویژگی  باشد:
“ عواطف درونی منفی ” یعنی من سرخوش نیستم.
“ تخریب کننده ” یعنی نه فقط در این موضوع بلکه در موارد دیگر هم به سراغم می آید. مثلاً فرض کنید یک احساس گناه در مورد فرزندتان دارید ولی در موقعیت های دیگر هم حالتان بد میشود.
“ سرزنش کردن خود ” یعنی بدگویی کردن از خود مثل واگویه های فلسفی مثل «این چه طرز صحبت کردن است؟ تو مگر آدم نیستی؟»، «نفرین کردن»، «فحش دادن به خود» و غیره.
در نهایت “ میل به مجازات ”.
عذاب وجدان یا احساس گناه به شدت میزان عزت نفس ما را پایین می آورد.
احساس گناه را از زوایای دیگر روانشناسی بررسی کنیم:
در انتها یک رویکرد التقاطی می‌گویم که برای همه قابل استفاده باشد.
در روانکاوی می گویند:
« جنگ میان فراخود و نهاد و آن حس اخلاق مدارانه و مطلوبی که در درون هر انسانی موجود است و ما اسم آن را وجدان میگذاریم.» جنگ این دو احساس گناه ایجاد می کند.
در رویکرد شناختی می‌گویند: «بروز یک رفتار آسیب زننده قابل مشاهده یا قابل تخمین». در هر دو موقعیت انسان احساس گناه میکند..
وجودگراها می گویند: «عدم کنار آمدن با اضطراب های ناشی از زیستن» اگر همه این تعریف ها را ببوسیم و کنار بگذاریم.
در نظریه التقاطی می گوییم:
«انسان در فرآیند اجتماعی شدن قوانینی برای خود کد گذاری می کند، این قوانین می توانند جلوه های دینی باشند، مسائل علمی باشند یا دستاوردهای عقلی، فرقی ندارد! هر آدمی برای خود استراکچری دارد، عدول از این قوانین و قالب ها و شکستن آنها احساس گناه می آورد…»
برخلاف احساس گناه، شرم مُسری است.  درک شرم در دیگری بدون یادآوری تجربه شرمساری خودمان (و چه بسا تجربه مجدد آن) دشوار است. شرمِ شخص دیگر احساس شکست، حقارت و بی‌کفایتی ما را به یاد می‌آورد. اما از آنجایی که رفتار منجر به احساس گناه مختص یک فرد خاص است، معمولاً با تجربه شخص دیگر منعکس نمی‌شود.
دانشمندان علوم روانشناسی و انسان شناسی هر دوی این احساسات(شرم و احساس گناه) را در مجموعه «احساسات اخلاقی» طبقه بندی می کنند. به قول پروفسور تنگنی «احساسات اخلاقی به ما قدرت و انگیزه می دهند که کارِ درست را انجام دهیم و از اعمال غیراخلاقی دوری کنیم.» به عنوان مثال، فردی که پس از انجام کاری نادرست احساس گناه می کند، معمولا کمتر دست به خشونت می زند و یا در روابط با افراد دیگر بیشتر روحیه همکاری از خود نشان می دهد و برعکس آن، یکی از مهمترین تفاوت های بین افراد معمولی و افرادی که دچار اختلال شخصیتی ضداجتماعی هستند (معروف به سایکوپث ها) این است که سایکوپث ها عموما یا احساس شرم و گناه نمی کنند، و یا میزان احساساتشان بسیار کمتر از دیگران است. به همین دلیل برایشان مهم نیست که رفتارشان ممکن است مایه آزار و اذیت دیگران باشد.
با وجود این که این دو احساس شباهت های زیادی به یکدیگر دارند، دانشمندان نظریه های متنوعی در مورد تفاوت های بین احساس شرم و احساس گناه ارائه داده اند. در حال حاضر، دو مکتب فکری عمده در مورد این تفاوت ها وجود دارد که در اینجا مختصرا به آن می پردازیم:
یک- تفاوت بین قضاوت شخصی و قضاوت عملی: پژوهش ها نشان داده که احساس گناه معمولا با «قضاوت های عملی» همراه است. مثلا، فرد با خودش می گوید «کاری که کردم درست نبود!» در حالی که احساس شرم معمولا با «قضاوت های شخصی» همراه می شود. به عنوان مثال شخص به خودش می گوید «من آدم بدی هستم.» ازین نظر، احساسات منفی ای که در پی احساس گناه ایجاد می شوند درونی ولی ناپایدار هستند، و چون متمرکز بر عملی هستند که فرد انجام داده، معمولا به فرد انگیزه می دهند که اعمالش را در آینده بهبود بخشد. در حالی که چون احساس شرم متمرکز بر خود فرد است، ممکن است تاثیرات منفی درونی و بلند مدتی برای فرد داشته باشد.
دو- تفاوت بین جنبه عمومی یا خصوصی شرم: پژوهش ها نشان داده که اشتباهات و کارهای نادرستی که جنبه عمومی پیدا کنند (یعنی دیگران به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از آن ها خبردار شوند) معمولا منجر به احساس شرم می شوند. ولی خطاها و اعمال نادرستی که فقط خود فرد در مورد آن ها اطلاع دارد (و دیگران از آن ها چیزی نمی دانند) معمولا منجر به احساس گناه می شوند.
از نگاه روانکـــاوی
تعدادی از نویسندگان و پژوهشگران (پیرز و سینگر، 1953؛ سندلر و همکاران، 1963) تلاش کردند  شرم و احساس گناه  را بر اساس پیوند با آرمان ایگو (Ego Ideal) و سوپر ایگو (Super Ego) متمایز کنند. بدین صورت که احساس گناه با احکام و ممنوعیت‌های سوپر ایگو و تهدید به مجازات در صورت عدم رعایت یا نقض آن‌ها پیوند می‌خورد، در حالی که شرم ناشی از انتظارات و خواسته‌های آرمان ایگو و طرد ناشی از عدم تحقق آن‌هاست.
شرم را می‌توان محصول روابط بین فردی در نظر گرفت، در حالی که احساس گناه ناشی از تعارض اخلاقی درونی است. فروید با مطالعه تعارضات درون‌روانی ایگو، اید و سوپرایگو اجزای سازنده ذهن ادعا کرد که احساس گناه تنشی است که به خاطر عبور از سد سوپر ایگو ایجاد می‌شود. علاوه بر این، احساس گناه سنگ بنای عقده اُدیپ شد (میل جنسی کودک به والد جنس مخالف و ترس همزمان از مجازات و تلافی والد همجنس) و همچنان نقش اصلی را در نظریه روانکاوی ایفا می‌کند. در حالی که شرم نقش «اولیه» و پری‌ادیپالِ نیازمندی و دلبستگی را به خود اختصاص داد. احساس گناه میل به بخشش را برمی‌انگیزد و از طریق اعتراف درصدد حل آن برمی‌آید، نه پنهان شدن. فردی که ناراحتی او مبتنی بر احساس گناه است، معمولاً درگیر این است که بفهمد چه کاری را اشتباه انجام داده است و سپس آن را جبران کند. ما در مورد اشتباه خود احساس گناه و نسبت به ماهیت خود احساس شرم می‌کنیم.

شرم در مقابل غرور
در حالی که غرور از لحاظ جسمانی و روانی به ما احساس قدرت و ارزشمندی می‌دهد، شرم باعث می‌شود از هر نظر احساس پستی، کوچکی، بی‌اهمیتی و بی‌ارزشی کنیم. غرور در پی آشکار ساختن و تجلی خود است تا تحسین‌برانگیز باشد، اما شرم همواره با تمایل به پنهان کردن و اجتناب از قرار گرفتن در معرض دید همراه است. آنگاه که برداشت دیگران با آنچه دوست داریم خودمان را ببینیم مطابقت دارد، احساس غرور می‌کنیم؛ در حالی که اگر تصور کنیم که برداشت دیگران منفی‌تر از چیزی است که ترجیح می‌دهیم خودمان را ببینیم، شرم به وجود می‌آید. غرور باعث رشد عزت نفس و ظرفیت ذهنی‌مان و شرم باعث کاهش آن می‌شود.

یک برنامه اربردی برای مقابله با احساس گناه یا عذاب وجدان

اول: به تعویقش بینداز…
اول به این آگاه شوید که چه فکری دارید. مثلاً اینکه «دارم به احساس گناه فلان اتفاق فکر می کنم.» سپس آن را به پس فردا ساعت 6 بعد از ظهر موکول کنید. یعنی فکر کردن این موضوع را به دو روز بعد مثلاً موکول کنید. به این تکنیک می گویند «تکنیک به تعویق انداختن یا بعداً رسیدگی کردن». فوق‌العاده در اضطراب و استرس می تواند مفید فایده باشد. این کار به ما کمک می کند خودآگاهی بیشتری نسبت به افکار منفی ما داشته باشیم. وقتی ما آن را به دو روز بعد موکول می‌کنیم یعنی داریم به آن عذاب وجدان می‌گوییم که من حواسم به تو هست و دو روز دیگر به تو فکر خواهم کرد و این به آگاهی ما به شدت کمک میکند. هدف ما پیچاندن یا فراموش کردن این فکر نیست فقط و فقط هدف ما آگاهی است. اگر یادتان باشد در ابتدای بحث گفتم اغلب ما اهل فراموش یا نادیده‌گرفتن هستیم که این می تواند آسیب زننده باشد. فرمول به تعویق اندازی به این شکل است که شما یک پنجم زمانی که فرصت دارید، مثلاً فرض کنید شما قرار است 24 ساعت دیگر به یک فرد جواب بدهید و دچار عذاب وجدان شده‌اید. شما تنها حدود 5 ساعت باید فکر منفی خودتان را به تعویق بیندازید.
دوم: مرحله دوم شامل 7 گام ساده است که با هم مرور می کنیم.
1- بپذیر، توجیه نکن… اولین مرحله از این 7 مرحله این است که باید گناه خود را بپذیریم. نباید توجه کنیم که «نه من منظورم فلان چیز بود که فکر کرد به او توهین کرده‌ام.» این باعث لطمه به سیستم روانشناختی ما خواهد شد. توجیه نکنیم، بپذیریم.
2- تعیین میزان آسیب مرحله دوم تعیین دقیق میزان آسیب اگر می توانیم به صورت کمی. اینکه دقیقا چه ضربه‌ای به او وارد کرده‌ایم و چه آسیبی به او رساندیم. فرض کنید با شخصی قرار گذاشته اید برای جلسه برای نوشتن یک کتاب مشترک. اما سر قرار جلسه حاضر نمی شوید و آن کتاب کنسل میشود شما دو ساعت از وقت او را تلف کرده اید، ممکن است تالیف و نوشتن کتاب او را یک ماه به تعویق انداخته باشید و احتمالاً اعتماد او را به شخص خودتان یا صنف خودتان دچار اختلال کرده اید یا چیزی به اسم تعریف مشترک را برای او به چیزی بد تبدیل کرده باشید. اما این کار چه کمکی به ما میکند؟ وقتی این کار را انجام دهیم ساخت احساس گناه بیشتر در ما متوقف می‌شود و این نکته مهمی است.
3- فاجعه سازی و سرکوب نکن… قدم سوم جلوگیری از فاجعه سازی و تخریب و سرکوب است. از کجا بفهمیم در حال فاجعه سازی هستیم؟ از آن جایی بفهمیم که وقتی مرحله دوم یعنی کمی سازی را انجام دادیم باز هم به آن افکار منفی و آن احساس گناه فکر کنیم.
4-چه چیزی یاد گرفتم؟ نکته چهارم که عموما اغلب ما از آن نا آگاه هستیم این است که من از این بحران چه چیزی یاد گرفتم؟ پرسیدن این سوال از خودمان بسیار کمک کننده است. پرسیدن این سوال کمک می‌کند که از اشتباهات تکرار شونده که یکی از مهمترین مصادیق احساس گناه است جلوگیری کنیم. به همین راحتی!
5- اطلاع رسانی یا طلب بخشش پنجمین گام مرحله اطلاع رسانی و طلب بخشش است. نکته مهم این است که در این مرحله این را در نظر داشته باشیم که آیا طرف مقابل ما به اندازه کافی فرهیخته هست که طلب بخشش و اطلاع رسانی ما را بعداً چماقی نکند و بر سرمان بکوبد؟ در غیر این صورت اگر فرد فرهیخته نباشد بهتر است از این مرحله عبور کنیم، به خاطر اینکه او از این مرحله یا طلب بخشش شما سوء استفاده نکند.
6- تدبیری بیندیش… مرحله ششم تدبیر اندیشیدن است. برای تدبیر اندیشیدن باید دو کار مهم انجام دهیم. خودمان تدابیری بیاندیشیم و در قالب پیشنهاد به خودمان بدهیم، دوم اینکه از یک آدم خبره بپرسیم یا از خود آدمی که ضربه به او زده ایم بپرسیم. به بیان ساده تر کاری کنیم که برای طرف مقابل مهم باشد و برای او آسودگی و آرامش به همراه بیاورد. به عبارت دیگر تدبیر اندیشیدن این نیست که یک کادو یا هدیه برای او بفرستیم، باید ببینیم چطور و در چه قواره‌ای از کاری که شما کرده‌اید و در حال جبران آن هستید آرامش می گیرد می‌تواند آسوده شود.
7- همدل سراغ داری؟ و گام آخر پیدا کردن یک آدم همدل است… انجام شش مرحله بالا برای آدمی که میخواهد از عذاب وجدان رها شود خستگی و کاهش سطح انرژی را به همراه دارد. برای همین نیاز داریم به یک آدم همدل که مطمئن باشیم از حرفها و مطالبی که به او می‌گوییم سوء استفاده نمی کند. این هم چون یک پادزهر عمل می کند برای کاهش آسیب های ناشی از خستگی برای انجام مراحل بالا. این آدم همدل به ما کمک می کند که آن بار سنگین عذاب وجدان یا احساس گناه را بر روی زمین بگذاریم و از دست آن خلاص شویم…م
وب گردی

    نظر شما